در جهان کس می عشرت نتوانست کشید
آروز پای فراغت نتوانست کشید
آه کز پستی این مجمر بی روزن چرخ
نفسی شعله فطرت نتوانست کشید
هرکه بالین قناعت ز کف دست نکرد
رخت بر بستر راحت نتوانست کشید
فرد شو فرد که تا خضر نشد دور از خلق
دم آبی به فراغت نتوانست کشید
دشت تفسیده عشق است که خورشید بلند
پا از آنجا به سلامت نتوانست کشید
دل که خمخانه آفات تهی کرده اوست
باده تلخ نصیحت نتوانست کشید
نرمی از خلق مدارید توقع که مسیح
روغن از ریگ به حکمت نتوانست کشید
دید تا روی ترا آینه، رو پنهان کرد
خجلت صبح قیامت نتوانست کشید
به چمن رفتی و از شرم گل عارض تو
غنچه خمیازه حسرت نتوانست کشید
صائب از سایه ارباب کرم سر دزدید
کوه بر فرق ز منت نتوانست کشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.