ز پند ناصحان بی نمک پرشور شد گوشم
ازین بیهوده گویان خانه زنبور شد گوشم
شنیدم پوچ چندان زین سبک مغزان بی حاصل
که پوچ از مغز همچون کاسه طنبور شد گوشم
من و هنگامه بیهوده گفتاران معاذالله
که حمام زنان ز آواز پای مور شد گوشم
بود صد پرده افزون از دهان مار در تلخی
ز گفتار شکر ریز تو تا مهجور شد گوشم
ز پیغامی که آورد از لب شیرین او قاصد
پر از شهد و شکر چون خانه زنبور شد گوشم
نمی دانم چها گفت آن بهشتی رو، همین دانم
که چون قصر بهشت جاویدان پر حور شد گوشم
سرم روشن به چشم خلق چون فانوس می آید
ز گفتار گلوسوز تو تا پر نور شد گوشم
ز آواز پر جبریل بر هم می خورد و قتم
چو موسی آشنا تا با خطاب طور شد گوشم
ز گفت و گوی تلخ ناصحان بیدار چون گردم
که از غفلت گرانتر از نوای صور شد گوشم
سبک تا پنبه غفلت برون آوردم از مغزش
درین وحدت سرا پر نغمه منصور شد گوشم
شنیدم از شکست آرزو در سینه آوازی
که مستغنی ز ساز چینی فغور شد گوشم
نمی دانم چه خواهد کرد با من ناله بلبل
کز آواز شکست رنگ گل ناسور شد گوشم
کف افسوس بود از بحر چون ساحل نصیب من
از آن لبها ز گوهر چون صدف معمور شد گوشم
شمارم خنده مینای می را نوحه ماتم
ز آواز به دل نزدیک او تا دور شد گوشم
به حرفی از لب میگون خود بشکن خمارم را
که از خمیازه عاجز چون لب مخمور شد گوشم
نگردد تلخ از شور قیامت خواب شیرینم
به زیر پرده غفلت ز بس مستور شد گوشم
نمی دانم چه خواهد بادل مجروح من کردن
نمکدان قیامت زان لب پر شور شد گوشم
مرا چون غنچه از بی همدمیها بود دلتنگی
ز گلبانگ هزاران همچو گل مسرور شد گوشم
مشو از حرف عشق ای خامه آتش زبان خامش
کز این روشن بیان فانوس شمع طور شد گوشم
دی خالی ز غیبت در حضورم می توان کردن
نیم غمگین به سنگینی اگر مشهور شد گوشم
ز تلقین دم افسرده دلمردگان صائب
غبارآلود ماتم چون دهان گور شد گوشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر به بیان احساسات و تجربههای درونی او نسبت به ناصحان و گفتههای بیمحتوا میپردازد. او از شنیدن پندهای آنان که چون زنبور نیشزن و بیمزه شده، دلسرد و دلآشوبه است. به وصف شیرینی و زیباییهایی که از لب محبوبش میشنود، اشاره میکند و این صداها و آوازها را در مقایسه با سخنان تلخ ناصحان قرار میدهد. او در نهایت به احساس دلتنگی و عدم همدمی خود میپردازد و بر تلاش خود برای رهایی از غفلت و رسیدن به عشق و روشنایی تاکید میکند. شعر به خوبی تقابل میان تلخی و شیرینی زندگی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: گوشم از نصیحتهای بیفایده و ناامیدکننده پر شده و دیگر به حرفهای بیمحتوا توجهی ندارد؛ مانند خانهای پر از زنبور که دائم در حال وز وز کردن است.
هوش مصنوعی: شنیدم که حرفهای بیمعنی و بیارزش این افراد کمفکر تا آن جا در ذهنم تاثیر گذاشته که شبیه صدای توخالی یک طنبور شده است.
هوش مصنوعی: من و هنگامه بیهوده صحبت میکنیم و ای کاش که صدای پاهای مور در حمام زنان به گوشم نرسد.
هوش مصنوعی: حرفهای شیرین و دلپذیر تو مانند شکر است، اما در این میان، صحبتهای تلخ و گزندهای مانند مار نیز وجود دارد که صد بار از دهان آن بیرون میآید و به همین خاطر، گوشم نسبت به آنها محافظت شده و از شنیدنشان دور مانده است.
هوش مصنوعی: از پیغامی که از زبان او با شیرینی شنیدم، گوشم مانند خانه زنبور پر از شیرینی و خوشی شد.
هوش مصنوعی: نمیدانم آن فرد بهشتی چه سخنانی گفت، اما میدانم که وقتی قصر بهشت پر از حوریان شد، گوش من پر از زیبایی و لذت شد.
هوش مصنوعی: سرم به مانند یک فانوس برای دیگران روشن است و زیبایی سخنهای دلنشین تو باعث شده که گوشم پر از نور و روشنی شود.
هوش مصنوعی: از صدای پر جبریل، همه چیز به هم میریزد و مانند موسی که با ندا آشنا شد، وقتی که صدای خدا را بر کوه طور شنید، گوشم هم به شنیدن دعوت میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که از حرفهای تلخ و نصیحتهای آگاهکننده بیدار میشوم، مانند این است که گوشم به صوت بوقی بیدار شده و دیگر نمیتواند غفلت را تحمل کند.
هوش مصنوعی: وقتی که بار سنگین غفلت را از ذهنم کنار زدم، در این مکان به یکپارچگی رسیدم و گوشم پر از نغمههای خوش شد.
هوش مصنوعی: شنیدم که فریادی از دلbroken آرزوها بلند شده که بدون نیاز به ساز چینی، به گوشم رسیده است.
هوش مصنوعی: نمیدانم ناله بلبل چه تاثیری بر من خواهد گذاشت. صدایش به قدری غمناک است که باعث شده گوشم از صدای آوازش ناراحت شود و رنگ گل هم تحت تأثیر این صدا دچار تغییر شده است.
هوش مصنوعی: از دریایی که موجهایش باعث افسوس هستند، سهم من فقط ساحل است. مانند صدفی که گوش طلا را از گوهر پر کرده، من نیز از لبها بهرهای دارم که گنجینهای برای من است.
هوش مصنوعی: من صدای خندههای میخانه را حساب میکنم، اما از آن سو که آواز غمانگیز دل مرا آشفته کرده، دیگر صداها به گوشم نمیرسند.
هوش مصنوعی: با یک کلام از لبهای زیبا و دلفریب خودم، حال و روز غمزدهام را عوض کن؛ زیرا وقتی لبهای مست به خمیازه در میآید، من نیز توان گوش دادن ندارم.
هوش مصنوعی: خواب شیرین من در زیر پرده غفلت چنان پنهان شده که صدای شور قیامت دیگر برایم تلخ نمیشود.
هوش مصنوعی: نمیدانم دل زخمیام چه سرنوشتی خواهد داشت، چون آن لب شور و شیرین باعث شده گوشم پر از فریاد و درد شود.
هوش مصنوعی: من در دوری از دوستان و نبود همدم، چون غنچهای دلتنگ هستم. اما وقتی صدای هزاران گل به گوشم میرسد، شادمان میشوم.
هوش مصنوعی: در عشق، خاموشی را انتخاب کن، زیرا زبان آتشین تو ممکن است به دردسر بیفتد. این خاموشی باعث میشود که گوش من همچون لامپ روشنی شود.
هوش مصنوعی: من میتوانم در کنار تو در حال حاضر باشم و اگر به آرامی دردی را احساس کنم، این درد را میتوانم به سادگی تحمل کنم، به شرطی که صدای خبر ناگواری به گوشم نرسد.
هوش مصنوعی: از یادآوریهای ناامیدکننده و تعالیم بیروح کسانی که مردهاند، دل من به شدت غمگین شده و به اندازهی دهان یک قبر، گوشم پر از غبار اندوه و غم است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز آواز خوش آن غنچه لب، تا دور شد گوشم
به خون آغشته تر از پنبه ناسور شد گوشم
چه سان با اختلاط این منافق پیشگان سازم؟
که از ساز مخالف کاسه طنبور شد گوشم
ندارم چاره چون با ابلهان جز مستمع بودن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.