چراغ راه ندارد به بزم روشن ما
ز ماهتاب گل افتد به چشم روزن ما
به شوربختی ما نیست چشمه زمزم
چو کعبه بخت سیه، جامه ای است بر تن ما
چگونه عذر توانیم خواست از صیاد؟
قفس شده است چو ماتم سرا ز شیون ما
نشسته بر تن ما لاغری چو نقش حصیر
شکستگی نرود از قلمرو تن ما
نمی رویم چو ماهی به چشمه سار زره
چو تیغ، جوهر ذاتی بس است جوشن ما
ز خاکدان تعلق گرفته ایم هوا
غبار دست ندارد به طرف دامن ما
ز بس که برق حوادث گذشته است بر او
به چشم مور کند کار سرمه خرمن ما
تپانچه کاری باد خزان اگر این است
تذرو رنگ چو عنقا شود به گلشن ما
ز فیض این غزل تازه رو، دگر صائب
به آفتاب زند خنده طبع روشن ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مشکلات و دردهای زندگی اشاره میکند. او از نبود چراغ راه در جمع روشن خود سخن میگوید و به سختیها و ناکامیهایش میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویر قوی، حس ناامیدی و محدودیت را بیان میکند؛ مانند اینکه بختش به رنگ سیاه جامهای که بر تن دارد، و مشکلاتش همچون قفس بر روح و جسم او سنگینی میکند. او از تاثیر حوادث گذشته بر زندگیاش میگوید و در نهایت، امیدی را برای بهبود وضعیت و تازه شدن احساساتش از طریق هنر و غزل خود ابراز میکند.
هوش مصنوعی: در مهمانی روشن ما، مانند روشنایی ماه، چراغی وجود ندارد. گلها به چشممان میافتند و زیبایی به وجود میآورند.
هوش مصنوعی: ما به خاطر بدبختیهایمان از چشمه زندهکننده و لطیف زمزم بیبهرهایم، همانطور که کعبه با سرنوشت شوم ما، به نوعی پوشش بد برای ما شده است.
هوش مصنوعی: چطور میتوانیم از صیاد درخواست عذر کنیم؟ وقتی که قفس مانند خانهای پر از غم و سوگواری به خاطر فریاد و زاری ما شده است.
هوش مصنوعی: لاغری بر تن ما مانند نقش روی حصیر نشسته و نرمیاش هرگز از وجود ما نمیرود.
هوش مصنوعی: ما مانند ماهی به چشمه نمیرویم، زیرا داشتن جوهر ذاتی ما کافی است و نیازی به زرهای مثل تیغ نیست.
هوش مصنوعی: ما از خاک و مادهی وجود به دنیا آمدهایم و در این دنیا، هیچ چیز نمیتواند به ما آسیب برساند یا ما را تحت تاثیر قرار دهد. ما از تعهدات و وابستگیها رهایی داریم و در عین حال، خود را از دنیای مادی میدانیم.
هوش مصنوعی: از شدت تأثیرات و حوادثی که بر او گذشته، همه چیز به چشمانش مثل یک مور کوچک به نظر میرسد و زندگیاش به شدت تحت تأثیر این تجربیات قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: اگر تپانچهای در کار باشد که مانند باد خزان عمل کند، رنگ را میکَنَد و مانند پرنده افسانهای «عنقا» در باغ ما میشود.
هوش مصنوعی: از برکت این غزل جدید، دیگر صائب با خندهای از نور و روشنایی طبع خود، به آفتاب سلام میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چو ماه شعشعهٔ ماست برق خرمن ما
چو خوشه هیکل عمر است داس گردن ما
ز دست و پنجهٔ خورشید برنمیآید
که همچو داغ، سیاهی برد ز روزن ما
هوای تاج که دارد به سر، که همچون باز
[...]
چو رو دهد بر آن شوخ مست، رفتن ما
بود چو شیشه می، خون ما به گردن ما
به سان آینه کز نم به تیرگی افتد
به آب گریه شد از کار، چشم روشن ما
به غیر خار در آخر به ما نمی ماند
[...]
جمال تست بروز آفتاب روزن ما
خیال تست بشبها چراغ مسکن ما
گرفت از تن ما ذره ذره داد بجان
زیمن عشق تو شد رفته رفته جان تن ما
گمان مبر که بیک جا نشسته ام فارغ
[...]
مساز رو ترش از پندهای دلشکن ما
گلاب باد غرور است،تلخی سخن ما
به طوق فاخته نازد محبت از فن ما
که زخم تیغ تو دارد طوافگردن ما
زبان ناله ببستیم زین ادبکه مباد
تبسم توکشد ننگ لبگزیدن ما
عیان نشد زکجا مست جلوه میآیی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.