گنجور

 
صائب تبریزی

ای قامت بلندت معراج آفریدن

یک شیوه خرامت در پیش پا ندیدن

پرواز طایر شوق مقراض قطع راه است

صد ساله راه طی شد دل را به یک تپیدن

مرد آن بود که چون می در شیشه گر کنندش

چون رنگ می تواند از خود برون دویدن

روزی که حلقه کردند زلف کمند او را

از فکر وحشیان جست اندیشه رمیدن

در خاک تیره دیدن نور صفا، کمال است

هر طفل می تواند مه را در آب دیدن

در عشق پیش بینی سنگ ره وصال است

شد سیل محو در بحر از پیش پا ندیدن

ای عنکبوت غافل، در تنگنای گردون

آخر دلت نشد سیر زین پرده ها تنیدن؟

ملای روم صائب ما را بود سخن کش

احسنت ای کشنده، شاباش ای کشیدن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

ای مرغ آسمانی آمد گه پریدن

وی آهوی معانی آمد گه چریدن

ای عاشق جریده بر عاشقان گزیده

بگذر ز آفریده بنگر در آفریدن

آمد تو را فتوحی روحی چگونه روحی

[...]

همام تبریزی

ای آرزوی چشمم رویت به خواب دیدن

دوری نمی‌تواند پیوند ما بریدن

ترسم که جان شیرین هجران به لب رساند

تا وقت آن که باشد ما را به هم رسیدن

موقوف التفاتم تا کی رسد اجازت

[...]

ابن یمین

با گوی گفت چو کان کای در هوای وصلت

پیوسته کار قدم از بار غم خمیدن

داری دمی سر آن کآئی برم اگر چه

با من ترا نباشد آئین آرمیدن

گویش چه گفت گفتا گر خوانی ار برانی

[...]

سلمان ساوجی

خواهیم چون زلیخا، یوسف رخی گزیدن

بس دامنش گرفتن، وانگه فرو کشیدن

بی‌جهد بر نیاید، جان عزیز باید

جان عزیز دادن، یوسف به جان خریدن

گم کرده‌ایم خود را، راهی نمای مطرب

[...]

کمال خجندی

گر سرزنیغ نیزت دارد سر بریدن

من بار سر نخواهم بار دگر کشیدن

زینسان که دل به پارب زآن غمزه خواست تیری

یک تیر بر نشانه خواهد بفین رسیدن

هر کس به دفع دردی آرام یابد و من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه