گنجور

 
صائب تبریزی

نیم خارج درین بستانسرا هر چند غمناکم

اگر هم خنده گل نیستم هم گریه تاکم

ز عشق است این که دارم در نظرها شوکت گردون

چو این تیغ از کفم بیرون رود یک قبضه خاکم

ندارم در نظرها اعتبار نقطه سهوی

چه حاصل کز سویدا مرکز پرگار افلاکم؟

ز خشکی گرچه نی در ناخن من می کند سودا

تهی پایی چو آید بر سر من خار نمناکم

به گرد خاطرم اندیشه رفتن نمی گردد

اگرچه پیش پای سیل افتاده است خاشاکم

از آن با چاکهای سینه خود عشق می بازم

که باشد چون قفس راهی به سوی گل زهر چاکم

من آن صیاد خوش خلقم در این صحرای پر وحشت

که خون صید مشک تر شود در ناف فتراکم

نمی آید گران بر خاطر آزرده بلبل

اگر بر روی گل غلط چو شبنم دیده پاکم

نسازم سبز چون صائب حدیث دشمن خود را؟

که طوطی می شود زنگار در آیینه پاکم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
فضولی

اگر میرم نخواهد کم شد آب چشم نمناکم

بهر سو چشمه خواهد روان شد از سر خاکم

بامیدی که جا در پهلویش سازم شدم راضی

که ریزد خون من چون صید و بر بندد بفتراکم

شدم از خاکساران در میخانه وه کآخر

[...]

صائب تبریزی

غبار آلود عصیان بس که شد جان هوسناکم

سرشک شمع گردد مهره گل بر سر خاکم

ز خواب نیستی در حشر از آن سربر نمی آرم

که می ترسم کند گرد خجالت زنده در خاکم

چه به از شهپر توفیق باشد مرغ بی پر را

[...]

جویای تبریزی

نماید چون جرس در راه شوق شوخ بیباکم

طپیدنهای دل از رخنه های سینهٔ چاکم

به اهل درد حاجت نیست زاد ره پس از مردن

که از پهلوی نقد داغ، گنجی در ته خاکم

رگ ابری شود خونبار بر روی هوا پیدا

[...]

بیدل دهلوی

دو روزی گو به خون گل کرده باشد چشم نمناکم

تری تا گم شد از خاکم ز هر آلودگی پاکم

گزند هستی باطل علاجی نیست جز مرگش

ز بی‌تاثیری اقبال سم گل کرده تریاکم

هوا تازی به خاک ذلتم پامال می‌دارد

[...]

طبیب اصفهانی

حکایت‌ها که بعد از من تو خواهی گفت با خاکم

کنون تا زنده‌ام بینی بگو با جان غمناکم

به راهت ای شکارافکن منم آن ناتوان صیدی

که خونم را بحل سازم اگر بندی به فتراکم

مبادا غافلم دانی که من از حسرت عشقت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه