لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
صائب تبریزی

ز بس به می شدم آلوده چون سبوی شراب

توان مقام مرا یافتن به بوی شراب

گل امید من آن روز رنگ می گیرد

که بشنوم ز لب لعل یار، بوی شراب

اگر چه گرد برآورده ام ز میکده ها

هنوز در دل من هست آرزوی شراب

ازان به است که صد تشنه را کند سیراب

اگر به خاک من آرد کسی سبوی شراب

برهنگی نکشد روز حشر، تردستی

که با لباس مرا افکند به جوی شراب!

شود ز ساقی گلچهره گلستان خلیل

اگر چه آتش سوزنده است خوی شراب

خوشا کسی که درین باغ کرد چون نرگس

ز کاسه سر خود پا، به جستجوی شراب

غمین مباش که از بحر غم حریفان را

به دست بسته برون می برد سبوی شراب

چه لازم است به زاهد به زور می دادن؟

به خاک شوره مریزید آبروی شراب

شکسته رنگ نمی گردد از خمار کسی

که از شراب قناعت کند به بوی شراب

اگر سفینه برای نجات بحر غم است

بس است کشتی دریاکشان کدوی شراب

کسی ز دولت بیدار گل تواند چید

که چون حباب نظر وا کند به روی شراب

مدام همچو رگ ابر، گوهر افشان است

زبان خامه صائب ز گفتگوی شراب

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ابوالحسن فراهانی

مرا کناره ی جویی و یک سبوی شراب

هزار بار زجنت به است و بوی شراب

کنون که در دم نزعم پیاله ده که به گور

کسی شراب برو به که آرزوی شراب

عجب که روزه ما را خدا قبول کند

[...]

سلیم تهرانی

بر آن سرم که کنم فاش گفتگوی شراب

گواه مستی زاهد شوم چه بوی شراب

رسانده ایم به جایی شراب خوردن را

که پشت دست نهد پیش ما سبوی شراب

به محفلی که نباشی چو موج می خندان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه