گنجور

 
صائب تبریزی

خون بهتر ازان می که چشیدن نگذارند

پیکان به ازان غنچه که چیدن نگذارند

غیر از لب افسوس گزیدن چه علاج است

آن راکه لب یار گزیدن نگذارند

بوسیدن کنج لب ساقی چه خیال است

آن را که لب جام مکیدن نگذارند

بال وپر ارباب هوس غنچه نگردد

جایی که مرا چشم پریدن نگذارند

هر چند شد از گریه ما خط بتان سبز

نظاره ما را به چریدن نگذارند

فریاد که چون شوره زمین دانه ما را

این شورنگاهان به دمیدن نگذارند

هرچند شود خون دل عشاق ز غیرت

خونابه دل را به چکیدن نگذارند

چون سیل سبکسیر درین بادیه ما را

از پای طلب خار کشیدن نگذارند

اندیشه پابوس خیالی است زمین گیر

ما را که به گرد تو رسیدن نگذارند

فریاد که چون غنچه مرا هرزه درایان

در کنج دل خویش خزیدن نگذارند

صائب چه خیال است که در دست من افتد

از دور گلی را که به دیدن نگذارند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیرخسرو دهلوی

من بنده آن روی که دیدن نگذارند

دیوانه زلفی که کشیدن نگذارند

از تشنگیم شعله زنان سینه و از دور

شربت بنماید و چشیدن نگذارند

چون زیستنی نیستم، ار بینم و ار نی

[...]

کمال خجندی

ما را گلی از روی تو چیدن نگذارند

چیدن چه خیالیست که دیدن نگذارند

صد شربت شیرین ز لبت خسته دلانرا

نزدیک لب آرند و چشیدن نگذارند

گفتم شنود مژده دشنام تو گوشم

[...]

بابافغانی

ما را گلی از باغ تو چیدن نگذارند

چیدن چه خیالیست که دیدن نگذارند

بهر سخنی از لبت ای غنچه ی خندان

چون گل همه گوشیم شنیدن نگذارند

هر جا که شود آینه ی روی تو پیدا

[...]

میلی

کامی ز لب لعل تو دیدن نگذارند

یعنی سخنی از تو شنیدن نگذارند

آن طفل ز نظّاره قتلم چو کند ذوق

اغیار ز رشکم به تپیدن نگذارند

چشمان کمندافکن صیاد وش تو

[...]

عرفی

گر باد شوم بر تو وزیدن نگذارند

ور حسن شوم روی تو دیدن نگذارند

تا سر زده شادی به دلم، سوخته عشقت

این سبزه ازین خاک دمیدن نگذارند

این رسم قدیم است که در گلشن مقصود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه