گنجور

 
صائب تبریزی

گرچه انفاس گرامی سینه صرف آه کرد

اینقدر شد دانه خود را جدا از کاه کرد

تا نگارین شد زمی دست سبو در زیر سر

دست ارباب طمع را از طلب کوتاه کرد

بی‌وداع ما سفر کردن نه از آداب بود

می‌توانستیم آخر همتی همراه کرد

برگ را پنهان کند بسیاری بار درخت

کثرت نعمت زبان شکر را کوتاه کرد

رنگها در روز روشن می‌نماید خویش را

از سیه کاری مرا موی سفید آگاه کرد

با خس و خاشاک، صائب موجه دریا نکرد

آنچه با ما ساده‌لوحان آب زیر کاه کرد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
وحشی بافقی

از چه رو خاک سیه گردون به فرق ماه کرد

مشعل خورشید را گردون چرا پر کاه کرد

از چه رو بر نیل ماتم زد لباس عافیت

هر که جادر ساحت این نیلگون خرگاه کرد

این چه صورت بود کز هر گوشه زرین افسری

[...]

صائب تبریزی

گرچه انفاس گرامی سینه صرف آه کرد

اینقدر شد دانه خود را جدا از کاه کرد

سلیم تهرانی

یاد روی او کتانم را لباس ماه کرد

عشق او آیینه ام را روشناس آه کرد

تا به ساعد سوده گشت از بس به دل ناخن زدم

از تو دستم را فلک آخر چنین کوتاه کرد

تخته ی تعلیم لغزیدن ز نعلینش دهد

[...]

ملک‌الشعرا بهار

شاه لشکر داد و او را بار دیگر شاه کرد

دست جور زیردستان را از او کوتاه کرد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه