لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
صائب تبریزی

کی گره باز از دل من باده گلگون کند؟

نی مگر دست نوازش ز آستین بیرون کند

خارخاری هر که را در دل بود چون گردباد

ریشه هیهات است محکم در دل هامون کند

چشم پوشیدن زدنیا بر خسیسان مشکل است

نیست ممکن کاسه خود را گدا وارون کند

سالها می بایدش زد غوطه در دریای خون

هر سبکدستی که خار از پای ما بیرون کند

گردد از چین جبین حرص طمعکاران زیاد

پیچ و تاب تشنه را موج سراب افزون کند

کو تهی دست درازش را بود در آستین

هر که می خواهد به احسان خلق را ممنون کند

نیست ممکن تشنه را سیراب سازد آب تلخ

تا خط ظالم چها با آن لب میگون کند

می دهد روزی به ارباب قناعت بی طلب

آن که خاک بسته لب را طعمه از قارون کند

گوشه گیرانند ایمن از غبار حادثات

آب گوهر را کجا سیلاب دیگرگون کند؟

می کند در خانه گلگشت خیابان بهشت

هر که صائب می تواند مصرعی موزون کند

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قطران تبریزی

ابر آزاری بلؤلؤ باغرا قارون کند

در چمن بیجاده از پیروزه سر بیرون کند

گر نبد کنجور قارون ابر درافشان چرا

هر بهار از گنج قارون باغرا قارون کند

گوشوار شاخ را از لؤلؤ لالا کند

[...]

انوری

ای خداوندی که از دریای دستت روزگار

آز مفلس را چو کان تا جاودان قارون کند

گر سموم قهر تو بر بحر و کان یابد گذر

در این بیجاده و بیجادهٔ آن خون کند

ور نسیم لطف تو بر آتش دوزخ وزد

[...]

سلمان ساوجی

هر شب این اندیشه در بر غنچه را دل خون کند

کز دل آخر چون جمالت روی گل بیرون کند

تا ببندد خواب نرگس تا گشاید کار گل

گاه مرغ افسانه خواند گاه باد افسون کند

از صبا روی صحاری خنده چون لیلی کند

[...]

صائب تبریزی

ناله آتش عنانم رخنه در گردون کند

گریه پا در رکابم شهر را هامون کند

دامن فکر بلند آسان نمی آید به دست

سرو می پیچد به خود تا مصرعی موزون کند

دست لیلی را غرور حسن دارد در نگار

[...]

قدسی مشهدی

میرم ار خوی ستمکاری ز سر بیرون کند

شمع را گر تن نکاهد زندگانی چون کند؟

دایه را پستان به ناخن می‌تراشد طفل عشق

تا دمی شیرش مبادا در گلو بی خون کند

آنکه می‌خواهد غمی بردارد از روی دلم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه