هر چند از گهر صدف آسا لبالبم
نتوان به تیغ ساختن از هم جدا لبم
تا کام من ز شهد خموشی گرفت کام
از یکدگر نشد ز حلاوت جدا لبم
هر چند در لباس شکرخند می زنم
از دل چو پسته زهر نهفته است تا لبم
چون صبح می کشم نفس ساده از جگر
آسوده است از سخن مدعا لبم
انگشت زینهار برآورد از زبان
از بس گزیده شد ز حدیث خطا لبم
مانند تیغ اگر چه به جوهر سرآمدم
صائب به حرف لاف نشد آشنا لبم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر تضاد بین ظواهر و باطن انسان است. شاعر از زیبایی و شیرینی کلامش صحبت میکند، اما در دل از زهر و تلخی رنج میبرد. او میگوید که هرچند خوش صحبت و شیرین زبان است، اما در واقع احساسات دردناک و پنهانی دارد. او به آرامی نفس میکشد و از بیان حقیقت میترسد، چون تجربهی گزندهای از گفتههای نادرست دارد. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که هرچند به ظواهر خوب و زیبا میرسد، اما در عمق دلش هنوز غم و زخمهای ناشی از خطاها وجود دارد.
هوش مصنوعی: هرچند که من از گنج درون خود پر هستم، اما نمیتوانم با تیغ-te جدا از یکدیگر بسازم.
هوش مصنوعی: زمانی که زبان من از شیرینی سکوت پر شد، دیگر نتوانستم از خوشی و لذت یکدیگر را جدا کنم.
هوش مصنوعی: هر چند که ظاهراً با لبخند و خوشرویی رفتار میکنم، اما در درون قلبم مانند پسته که درونش زهر وجود دارد، تلخی و درد نهفته است.
هوش مصنوعی: وقتی صبح میکشم نفس، دل و جانم از حرفها و ادعاهای بیاساس راحت است و آرامش دارم.
هوش مصنوعی: من به دلیل رویدادهای بسیار ناگوار و اشتباهاتی که دربارهام گفته شده، دیگر نمیتوانم سخن بگویم و انگشت به دندان میزنم.
هوش مصنوعی: هرچند که مانند تیغ تیز و برندهام، اما به کلام و سخن هیچوقت لاف و ادعا نمیزنم و به درستی شناخته نمیشوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون زخم تازه دوخته ز خون لبالبم
ای وای اگر به شکوهٔ او آشنا لبم
بی دردی آورد همه قول و طرب، مسیح
گاهی به حال دل می گشا لبم
بستی لبم به شکوه و ذوق ادب شناخت
[...]
هرگز نشد به حرف غرض آشنا لبم
آسوده است از دل بی مدعا لبم
هر چند چو صدف ز گهر سینه ام پرست
نتوان به تیغ ساختن از هم جدا لبم
آه مرا به رشته گوهر غلط کنند
[...]
از بسکه چون نگه زتحیر لبالبم
یک پر زدن به ناله ندادهست جا لبم
جرأت مباد منکر عجز سپند من
کم نیست اینکه سرمه کشید از صدا لبم
صد رنگ ناله در قفس یأس میتپد
[...]
در محفلت ز خون دل از بس لبالبم
فرقی ندارد از قدح باده قالبم
تا کرد توبه از لب ساغر جدا لبم
ماند از نوای عشق زهی بینوا لبم
مگشا لبم بشکوه که در گلستان عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.