خوش وقت گروهی که در اندیشه یارند
چون کعبه روان روی به دیوار ندارند
در دامن یارند چو آیینه شب وروز
هر چند گرفتار درین گرد وغبارند
دارند بر این سبز چمن سیر چو پرگار
هر چند که چون نقطه مرکز به قرارند
گردن نکشند از خط تسلیم به هر حال
گر بر سر تختند وگربرسر دارند
پوشیده به ظاهر نظر خود ز دو عالم
از داغ درون واله آن لاله عذارند
آه است درین باغ نهالی که نشانند
اشک است درین مزرعه تخمی که بکارند
خود را نشمارند ز ارباب بصیرت
با آن که شرر در جگر سنگ شمارند
آسوده ز سیر فلک و گردش چرخند
حیرت زده جلوه مستانه یارند
آیند چو با خویش کم از مور ضعیفند
در بیخبری پشه سیمرغ شکارند
از خرقه پشمینه توان یافت که این جمع
بی دیده بد نافه آهوی تتارند
چون شبنم پاکیزه گهر جسم گدازان
در دامن گلزار به خورشید سوارند
جمعی که به آن گلشن بیرنگ رسیدند
آسوده ز نیرنگ خزانند وبهارند
قانع به شکار خس وخارند ز گوهر
چون موج گروهی که طلبکار کنارند
جمعی که به این نقش ونگارند نظرباز
محروم ز رخساره بی پرده یارند
صائب خبری نیست نهان از دل ایشان
هر چند به ظاهرخبر از خویش ندارند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف گروهی میپردازد که در پی یار و حقیقت هستند. آنها همچون کعبهای عمل میکنند که به دیوار نگاه نمیکنند و در دامن یار خود قرار دارند، هرچند در گرد و غبار گرفتارند. این گروه از خط تسلیم سرپیچی نمیکنند و چه در قدرت باشند و چه در زحمت، تسلیماند.
شاعر اشاره میکند که این افراد به ظاهر آرام و دور از آشفتگیاند، اما درونشان آتش عشق و longing وجود دارد. آنها خود را از دیگران متمایز نمیدانند، اما در واقع احساسات و دردهای عمیقتری دارند. حتی اگر در چرخ فلک زندانی باشند، جلوهی عشق و حیرت را نظاره میکنند.
در نهایت، این جمع به نیرنگها و ظواهر دنیا بیتوجهاند و تنها به حقیقت و عشق یار میاندیشند، در حالی که دلهایشان مملو از احساسات عمیق و راز است، هرچند به ظاهر از خود خبری ندارند.
هوش مصنوعی: افرادی که در فکر و یاد محبوب خود هستند، خوشبختاند؛ چرا که مانند کعبه، همیشه رو به سوی او دارند و به دیگران توجهی نمیکنند.
هوش مصنوعی: در آغوش محبوب مانند آینهای هستند که روز و شب را نشان میدهند، هرچند که در این گرد و غبار زندگی گرفتار شدهاند.
هوش مصنوعی: در این چمنزار سبز، افرادی در حال گردش و خوشگذرانی هستند، هرچند که مانند نقطه مرکزی ثابت و بیحرکت به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: نمیتوانند از فرمان تسلیم سرپیچی کنند، حتی اگر در مقام و جایگاه عالی باشند یا بر تخت سلطنت نشسته باشند.
هوش مصنوعی: ظاهر زیبا و جذاب او باعث میشود که هیچکس متوجه درد و راز درونیاش نشود. او همچون لالهای است که در عین زیبایی، از درون داغ و دردمند است.
هوش مصنوعی: در این باغ، نهالی که کاشته میشود از آه و نالهاست، و در این مزرعه، بذرهایی که نهال میشوند، همان اشکها هستند که ریخته میشوند.
هوش مصنوعی: برخی افراد خود را در کنار صاحبنظران و افرادی که بصیرت دارند، نمیدانند، در حالی که با وجودِ آتش در دل خود، همچنان خود را سنگ مانند و بیاحساس تصور میکنند.
هوش مصنوعی: بیخبر از پیچیدگیهای زندگی و تغییرات آن، تنها به تماشای زیباییهای دلربای معشوقه نشستهاند.
هوش مصنوعی: آینده به انسانها قدرتی میدهد که در غفلت و ناآگاهی، همچون مورچه ضعیف میشوند، اما در همان حال، اگر هوشیار باشند، توانایی شکار بزرگترین و قویترین موجودات را دارند.
هوش مصنوعی: میتوان فهمید که در میان این جمع، افرادی هستند که با ظاهری ساده و بیپرده، مثل آهوی تاتار، زیبایی و لطافتی خاص دارند. اینکه تنها با نگاهی سطحی به لباس یا ظاهرشان قضاوت کنیم، ما را از درک واقعی زیباییشان باز میدارد.
هوش مصنوعی: مانند شبنم که زیبا و پاک است، جواهرات بدن در دامن گلها در آفتاب درخشان هستند.
هوش مصنوعی: گروهی که به آن گلزار بدون رنگ دست یافتهاند، از فریبها و نیرنگهای فصل پاییز و بهار در امان هستند و آرامش دارند.
هوش مصنوعی: آنها که تنها به شکار گیاهان کوچک و ناچیز راضیاند، مانند امواج دریا هستند که فقط در کنار، خواهان چیزهای ارزشمند میگردند.
هوش مصنوعی: گروهی که به زیباییهای ظاهری و چهرهها توجه دارند، از دیدن چهره محبوب بیپرده و بیپوشش محروم هستند.
هوش مصنوعی: این افراد چیزی از دل خود پنهان نمیکنند، حتی اگر به ظاهر چیزی از خودشان نشان ندهند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از بهر چه این خر رمه بیبند و فسارند؟
یک ذره نسنجند اگر بیست هزارند
گفتن نتوانند، چو گوئی ننیوشند
کز خمر جهالت همه سر پر ز خمارند
ارز سخن خوب خردمندان دانند
[...]
شبگیر ز گل فاختگان بانگ برآرند
گوییکه سحرگاه همی خواب گزارند
ماه سه شبه از بر گردن بنگارند
از غالیه، بیآنکه همی غالیه دارند
ترکان پریوش به دو رخ همچو نگارند
وز ناز به باده چو گل و سرو ببارند
سرمایهٔ عیشند چو بر جام برآیند
پیرایهٔ نازند چو در خدمت یارند
ترکان سپاهی و فروزنده سپاهند
[...]
یکروز اگر زانکه ترا با تو گذارند
بس قصه بیداد تو کز خون بنگارند
بس بی گنهان کز تو سحرگاه بنالند
بس بیوه زنان کز تو شبانگاه بزارند
بس خاک که از دست تو ریزند بسربر
[...]
عشاق، هوای رخ زیبای تو دارند
زانروی چو منصور همه بر سر دارند
رحم آر به جان و دل این قوم که در عشق
مجروح و دل آزرده و بیمار و نزارند
هیچ است جهان در نظر همت ایشان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.