گنجور

 
صائب تبریزی

شد ز خط لعل تو ایمن ز شبیخون هوس

در شب تار بود شهد مسلم ز مگس

در حرامی است اگر باده نشاطی دارد

دختر رز به حلالی نشود قسمت کس

نفس را غفلت دل باعث جرأت گردد

دزد را سرمه توفیق بود خواب عسس

از نصیحت دل مغرور نگردد بیدار

رهرو مانده کند خواب به آواز جرس

از هوس سینه عشاق مکدر گردد

صفحه آینه راتیره کند مشق نفس

چه کند زخم زبان با دل عاشق صائب ؟

شعله اندیشه ندارد ز زبان بازی خس