گنجور

 
صائب تبریزی

خلق خوش چون صلح می سازد گوارا جنگ را

می نماید چرب نرمی مومیایی سنگ را

بر فقیران مرگ آسان تر بود از اغنیا

راحت افزون است در کندن، قبای تنگ را

خورد از بس زخم های منکر از نادیدنی

مرهم زنگار کرد آیینه من زنگ را

گریه را در پرده دل آب و تاب دیگرست

حسن دیگر هست در مینا می گلرنگ را

گفتگوی ناصحان بر دل گرانی می کند

ور نه گیرد از هوا دیوانه من سنگ را

از نواهای مخالف می کشند آزار خلق

گوشمالی نیست حاجت ساز سیر آهنگ را

ظاهرآرایان ز چشم شور ایمن نیستند

نیست از خورشید پروایی گل بی رنگ را

سحر را تأثیر نبود در عصای موسوی

راستی در هم نوردد حیله و نیرنگ را

مفت شیطانند صائب کوته اندیشان که سگ

صید خود سازد به آسانی شکار لنگ را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۰۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جامی

مطرب امشب ساز کن با ناله من چنگ را

آتشی دیگر فروز این سوزناک آهنگ را

بس که نالیدم ز درد دوری آن سنگدل

دل به درد آمد ز آه و ناله من سنگ را

دورم از یار و نیارم سوی او رفتن که اشک

[...]

سیدای نسفی

دلبر حکاک من با چرخ دارد جنگ را

می کند سوراخ با الماس مژگان سنگ را

بیدل دهلوی

سادگی باغی‌ست طبع عافیت‌آهنگ را

وقف طاووسان رعناکن‌گل نیرنگ را

دل چوخون‌گرددبهار تازه‌رویی صیدتست

موج صهبا دام پروازست مرغ رنگ را

طبع ظالم را قوی سرمایه سازد دستگاه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه