گنجور

 
صائب تبریزی

سرمایه جنون ز نسیم بهار گیر

داغت اگر کمی کند از لاله زار گیر

داغی که نیست سکه ناسور بر رخش

بی اعتبارتر ز زر کم عیار گیر

باد مراد رفت به طوفان نیستی

ای کشتی شکسته ز دریاکنار گیر

دیدی چگونه زد به زمین آفتاب را

از گردش زمانه دون اعتبار گیر

ذوقی است جانفشانی یاران به اتفاق

هم رقص نیستی شو و دست شرارگیر

 
 
 
امیر معزی

ای روزگار خورده کم روزگار گیر

بیغوله را ز تیر حوادث حصار گیر

یک‌ره که در سرای سپنجی نشسته‌ای

اندیشه کن ز راه و شدن را شمار گیر

اکنون که کارهای جهان با خصومت است

[...]

سنایی

ای دل به کوی فقر زمانی قرار گیر

بیکار چند باشی دنبال کار گیر

گر همچو روح راه نیابی بر آسمان

اصحاب کهف‌وار برو راه غار گیر

تا کی حدیث صومعه و زهد و زاهدی

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

ای دل ترا که گفت بدنیا قرار گیر

وین جان نازنین را اندر حصار گیر؟

بر چار سوی طبع بزن خیمۀ مراد

جایی چنین وطن ز سر اختیار گیر؟

آمد حجاب هشت درخلد چار طبع

[...]

بیدل دهلوی

زین بحر بیکران کم هر اعتبار گیر

موج‌ گهر شو و سر خود در کنار گیر

الفت‌پرست کنج دلی‌، اضطراب چیست

رخت نفس در آینه‌داری قرار گیر

مردان به احتیاط به امن آرمیده‌اند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه