صدف بحر بقا سینه درویشان است
گوهر آن، دل بی کینه درویشان است
هر چه دارد فلک از بهر فقیران دارد
ماه نو صیقل آیینه درویشان است
مشت خونی که دل نافه ازو پر خون است
در ته خرقه پشمینه درویشان است
چهره نعمت الوان شهان چون لاله
داغ نان جو و کشکینه درویشان است
نیست در هفته ارباب توقع تعطیل
صبح شنبه شب آدینه درویشان است
می شود دل ز قبول نظر خلق سیاه
دست رد صیقل آیینه درویشان است
دل آسوده ز گنجینه شاهان مطلب
این گهر در صدف سینه درویشان است
نیست امروز هواخواه فقیران صائب
مخلص و بنده دیرینه درویشان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.