گران گشتم به چشمش بس که رفتم بیطلب سویش
مرا از پای نافرمان چهها بر سر نمیآید!
چه بگشاید ز ماه عید بیهمدستی طالع؟
ز صیقل کار بیامداد روشنگر نمیآید
به گردون جنگ دارد چشم کوتهبین، نمیداند
که بیتحریک ساقی باده در ساغر نمیآید
شکوه عشق هیهات است مغلوب نظر گردد
که کوه قاف عنقا را به زیر پر نمیآید
به آهی خرمن افلاک را بر هم زدم صائب
ز یک دل آنچه میآید ز صد لشکر نمیآید
به عشق لاابالی کوه طاقت برنمیآید
علاج شورش این بحر از لنگر نمیآید
مگر یاقوت سیرابش به داد ما رسد، ورنه
علاج تشنه ما از لب ساغر نمیآید
دل گردون نمیسوزد به آه آتشین ما
به دود تلخ، آب از دیده مجمر نمیآید
به دشواری توان دل از لباس فقر برکندن
به پای خود برون از بند نی، شکّر نمیآید
شکوه حسن او مهری به لب زد بیقراران را
که آواز سپند از هیچ مجمر برنمیآید
به داغ عشق دارد محرم و بیگانه یک نسبت
ازین آتش خلیل الله سالم بر نمیآید
خموشی پیشه کن تا دامن مطلب به دست آری
که بیپاس نفس از بحر گوهر برنمیآید
کدامین عنبرینمو میکند در سینهام جولان؟
که از دریای دل یک موج بیعنبر نمیآید
به منزل میبرد قطع تعلق کاروانی را
ز رهزن آنچه میآید ز صد رهبر نمیآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عاشقانه و دردهای ناشی از عشق میپردازد. شاعر از سختیها و چالشهای عشق سخن میگوید، اینکه چگونه بیطلب و خواسته به سوی معشوق رفته و در عین حال در رنج و تنگناهای عشق به سر میبرد. او به ناکامی و ناامیدیهایش اشاره میکند و میگوید که هیچ چیز بدون تلاش و خواست به دست نمیآید. اعتقاد دارد که عشق و شوق به معشوق باید با تلاش و پیگیری همراه باشد وگرنه هیچ نتیجهای نخواهد داشت. همچنین، شاعر بر این نکته تأکید میکند که عشق و آرزوها نیازمند توجه و کار مداوم هستند و بدون آن، مانند آتش بدون شعله میمانند.
هوش مصنوعی: من در چشمانش خیلی ارزشمند شدم، چرا که به سوی او بدون هیچ خواستهای رفتم. از دست نافرمانیام، چه مصائبی بر من نخواهد رفت!
هوش مصنوعی: چه چیزی میتواند در شب عید بدون کمک سرنوشت گشوده شود؟ از صیقل و تیز کردن کارها هم بدون وجود نور و روشنایی نمیتوان انتظار داشت چیزی به دست آید.
هوش مصنوعی: آسمان برای فردی که دید کوتاهی دارد، درگیر جنگ به نظر میرسد، او نمیفهمد که بدون تحریک و تشویق ساقی، شراب به جام نمیرسد.
هوش مصنوعی: عشق به قدری بزرگ و باارزش است که هیچ نظری نمیتواند آن را تحت تأثیر قرار دهد. حتی کوه قاف، که نماد عظمت و قدرت است، نمیتواند به سادگی به زیر بال عنقا (پرندهای افسانهای) بیاید. این نشان میدهد که عشق و زیباییهای آن فراتر از محدودیتها و تصورات انسانی است.
هوش مصنوعی: به دلیل یک دل پاک و مخلص، با یک آه ساده توانستم بر آسمانها تاثیر بگذارم؛ زیرا آنچه از دل برمیآید، از صدها لشکر و نیروی ظاهری قویتر است.
هوش مصنوعی: عشق بیپروا و بیملاحظه، باعث میشود که کوه هم نتواند تحمل کند. این شور و هیجان دریا هم تا زمانی که لنگر درش نباشد، آرام نمیگیرد.
هوش مصنوعی: اگر یاقوتی به ما کمک نکند، فکر نکنید که نوشیدنی از لب این جام به ما خواهد رسید.
هوش مصنوعی: دل آسمان به خاطر نالههای سوزان ما نمیسوزد و ما در میان غم و اندوه، فقط بخار تلخی از اشکهایمان برمیآوریم.
هوش مصنوعی: آزاد کردن دل از سختیها و رنج فقر کار آسانی نیست. نمیتوان به راحتی از محدودیتها رهایی یافت، زیرا حل مشکلات به سادگی شکر آوردن نیست.
هوش مصنوعی: زیبایی او چنان جذاب و دلربا است که افرادی که در انتظار عشق هستند، نمیتوانند بیخبر بمانند. مانند شعلهای که از هیچ مشعلی نمیافروزد، احساسات عمیق به وجود میآید.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، هم محرم و هم بیگانه درگیر این آتش هستند و هیچکس از این آتش بزرگ و خرابکننده در امان نیست، حتی کسی چون ابراهیم خلیل که معمولاً از خطرات ایمن است.
هوش مصنوعی: سکوت را برگزین تا به نکتهی مورد نظر دست یابی، زیرا بدون تأمل و تفکر، از عمق مسائل به حقیقتها نخواهی رسید.
هوش مصنوعی: کدام یک از موهای خوشبو و خوشعطر مانند عنبر، در دل من میچرخد؟ چرا که از عمق دلم هیچ موجی بدون عطر و خوشبویی به وجود نمیآید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که گاهی اوقات، عواملی که از خارج به ما وارد میشوند، ممکن است ما را از مسیر واقعیمان دور کنند. در واقع، زندگی و هدفهای ما ممکن است تحت تأثیر فشارها و distractions قرار بگیرند، ولی در عین حال یک نیروی قوی وجود دارد که ما را به سوی منزل و مقصد واقعیمان هدایت میکند. این حضور ثابت و تایید شده میتواند از نفتی و تغییرات مختلف پیشی بگیرد و ما را به هدف نهاییمان برساند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
چو رویت هرگزم نقشی به خاطر در نمیآید
مرا خود جز تو در خاطر، کسی دیگر نمیآید
خیال عارضت آبست، از آن در دیده میگردد
نهال قامتت سر و ست، از آن در بر نمیآید
مرا در دل همی آید که چون باز آیدم دلبر
[...]
درخت وصل آن دلبر مگر در بر نمیآید
که کام جان من هرگز ز لعلش بر نمیآید
به سرو قامتش گفتم چرا نایی برم گفتا
منم سرو سهی لیکن قدم در بر نمیآید
من بیچاره از یادت نباشم یک زمان خالی
[...]
به جان وصل تو میخواهم ولیکن برنمیآید
به دست عاشق این دولت به جان و سر نمیآید
سر زلفش رها کردن، به جان، نتوان ز دست ای دل
که عمری کان ز کف بیرون رود دیگر نمیآید
دلم چون با سر زلفش کند عزم سفر با او
[...]
به غیر از می کسی از عهدهٔ غم برنمیآید
زمان غصه بیایام مستی سر نمیآید
تغافل بر شراب از توبه هرکس زد پشیمان شد
به استغنا کسی با دختر رز بر نمیآید
زمین دل اگر از آب حیوان پرورش یابد
[...]
نه بیدردی است گر اشکم به چشم تر نمیآید
مرا از سیرچشمی در نظر گوهر نمیآید
به چشم پاک کرد آیینه تسخیر آن پریرو را
چنین فتح نمایانی ز اسکندر نمیآید
نماند از سردمهریهای دوران در جگر آهم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.