ز آهم بیستون سرچشمهٔ سیماب میگردد
دل آهن زبرق تیشه من آب میگردد
درین دریا نه تنها قطره سر از پا نمیداند
زبان موج میپیچد، سرگرداب میگردد
به داد حق قناعت کن که با اکسیر خرسندی
به خاکستر اگر پهلو نهی سنجاب میگردد
کمر بسته است نه گردون به خون آبروی من
به آب روی من پنداری این دولاب میگردد
عقیق بینیازی نیست در گنجینهٔ شاهان
سکندر گرد عالم بهر یک دم آب میگردد
اگر داری تلاش وصل دست از جان بشو صائب
که شبنم را دل از قرب گلستان آب میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عمق احساسات و فلسفه وجودی شاعر است. شاعر از آتش و دردهای درونی خود میگوید که به شکل احساساتی چون آتش بیستون نمایان میشود. قلبش تحت تأثیر سختیها، مقاوم و آهنین شده است، اما در زیر این سختیها، احساس رنج و سرمستی هم وجود دارد. در دریای زندگی، او تنها نیست و حالتی از بیخبری و غرق شدن را توصیف میکند.
شاعر به قناعت و خرسندی اشاره میکند و میگوید که اگر انسان در زندگی با اکسیر خرسندی کنار بیاید، حتی در سختترین شرایط، حالتی از سرسبزی و شادابی پیدا خواهد کرد. او از فشارها و چالشهای بیرونی سخن میگوید و تأکید میکند که اگر اراده قوی وجود داشته باشد، میتوان بر ناامیدیها غلبه کرد. در نهایت، شاعر به تلاش و تلاش برای وصال و عشق اشاره میکند و یادآور میشود که چقدر این تلاش ارزشمند و ضروری است.
هوش مصنوعی: از صدای آهم، مثل چشمهای که در بیستون قرار دارد، مایهای از نقره و زیبایی جاری میشود و قلبی که از آهن ساخته شده، به واسطهٔ ضربهٔ تیشهام، به آب تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: در این دریا، حتی یک قطره هم نمیداند که از چه چیزی تشکیل شده و تنها درگیر جریان و حالتهای مختلف آن است. موجها به هم میپیچند و در عوارض مختلف به حرکت درمیآیند.
هوش مصنوعی: به عدالت و قناعت توجه کن، چرا که با رضایت و خرسندی، حتی وقتی به نظر بیارزش یا اندک میرسد، میتوانی به بالاترین جایگاهها برسی.
هوش مصنوعی: آسمان بر سر من تیره و پر از مشکلات است و من در حال تلاش هستم. آبروی من به شدت در خطر است و همه چیز بر علیه من میچرخد. انگار که این چرخش گردونهی زندگی فقط به خاطر من و وضعیت نامناسبی که دارم، ادامه دارد.
هوش مصنوعی: عقیق، به عنوان یک سنگ قیمتی، نیازی به ثروت و قدرت ندارد؛ چرا که سکندر، شاه بزرگ، برای هر لحظهی زندگیاش در پی آب و زندگی در تمام دنیا گشت و گذار میکرد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به وصالی دست پیدا کنی، باید تمام وجودت را در این راه بگذاری. صائب، چرا که شبنم هم به خاطر نزدیکی به گلستان، دلش میتپد و شوق زندگی در آنجا را دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به چشمم تا خیال لعل آن قصاب میگردد
دمادم در اشک من به خون ناب میگردد
دمادم سجده میآرم من بیدل به هر ساعت
خیال طاق ابروی توام محراب میگردد
همیگردد خیال رویت اندر خانه چشمم
[...]
دل سنگ از شکست دانه من آب میگردد
ز عاجزنالی من آسیا گرداب میگردد
زبال افشانی پروانه میریزم ز یکدیگر
سرشک شمع در ویرانهام سیلاب میگردد
زلال جویبار تیغ او خاصیتی دارد
[...]
ز اشک گرم من آتش کباب میگردد
چه آتشی است که در دیده آب میگردد
نگاه نرگس مست که در کمین منست؟
که صبر در دل من اضطراب میگردد
خراب میکدة عشوهای شوم کانجا
[...]
اگر بیند بخوابم، نرگسش بیخواب میگردد
اگر با زلف گویم حال دل، بیتاب میگردد
فلک از ناله شبهای من بی تاب می گردد
زمین از بی قراری های من سیماب می گردد
اگر شیخ از ته دل در رکوع حق شود قایم
قد خم گشته او حلقه محراب می گردد
به زیر آسمان از تنگدستی خانه یی دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.