اگر غفلت نهان در سنگ خارا میکند ما را
جوانمردست درد عشق، پیدا میکند ما را
ندارد صرفهای آیینه ما را جلا دادن
شود رسوای عالم هر که رسوا میکند ما را
تماشای بساط زودسیر عالم امکان
نظر پوشیدنی دارد که بینا میکند ما را
اگر روشنگر حیرت به حال ما نپردازد
که دیگر ساده از نقش تمنا میکند ما را؟
اگر چون قطره در دریای کثرت راه ما افتد
خیال دور گرد یار، تنها میکند ما را
به تلخی قطره ما را ز دریا ابر اگر گیرد
به شیرینی دگر در کار دریا میکند ما را
کدامین غبن ازین افزون بود ما بینیازان را؟
که چرخ بیبصیرت خرج دنیا میکند ما را
ز چشم بد خدا آن چشم میگون را نگه دارد!
که در هر گردشی مست تماشا میکند ما را
همین عشقی که روز ما ازو شب شد، اگر خواهد
به داغی آفتاب عالمآرا میکند ما را
اگر چون شانه از هر چاک، دل راهی کند پیدا
همان زلف سبکدستش ز سر وامیکند ما را
چنین معلوم شد از گوشمال آسمان صائب
که بهر محفل دیگر مهیا میکند ما را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
در این غزل شاعر به صورت کلی به دور و نزدیک شدن عاشق و معشوق، درد و رنج ناشی از دوری و فوائد آن، نتیجه جلا دادن روح و روان برای نفس اماره، درسی که انسان از گذرا بودن جهان می گیرد، پاک سازی روحی که در اثر حیرت رخ می دهد، بعد از هر تلخی شیرینی است، بزرگترین فریب انسان را احساس نیاز او به جهان میداند و در آخر بالا و پایین شدن های انسان در زندگی را برای رسیدن به مرتبه ای بالاتر مفید میداند.
اگر غفلت از یاد معشوق دل ما را همچون سنگ خارا سخت و خشن می کند، درد عشق جوانمردانه دلِ سخت شده ما را پیدا می کند و نرم با طراوت می کند
صیقل دادن آینه دل موجب این شد که نفسِ انسان در آن، خود و زشتی هایش را تمام قد ببیند و این حقیقت باعث رسوایی و بی آبرویی اش گردد. پس پدیدار شدن آینه دل برای نفسِ پُر آلایشِ او هیچ صرفه ای نداشت.( 'رسوا' اول به معنی بی آبرو شدن است و 'رسوا' دوم به معنی پدیدار شدن و افشا گشتن است)
دیدن اینکه این دنیا و تمام چیزهای آن، فانی و گذرنده است باعث این اشارت درونی می شود که دل به چیزهای فانی و زود گذر نبندد. به قول حافظ: بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببینکاین اشارت ز جهان گذران ما را بس بساط: هر چیز گستردنی مثل سفره و فرشزودسیر: سریع گذرندهعالم اِمکان: هر چیز به جز ذات خداوند
اگر تو با اتفاقاتِ حیرت آوری که خارج از حیطه منطق و عقل مادی است برای ما روشنگری نمی کردی، چه اتفاق دیگری می توانست لوح دل ما را ساده و خالی از تصویرهای آرزومندی کند.
اگر ما به عنوان قطره از دریای وحدت او به دریای کثرت و آشفتگی بیوفتیم، خیالِ دور کننده یار با راندنِ خیال های توهمی ما را دوباره به خلوتِ تنهایی با خودش برمیگرداند. دور گرد: دور کننده
اگر ابر آسمانِ دل قطره ما را با تلخکامی از دریای وحدت جدا کند و به سوی خود برد. دوباره همان ابر، قطره جدا افتاده را با شیرینی به آن دریا باز می گرداند
کدامین فریب و نیرنگ می تواند بیشتر از این باشد که کسانی که نیازی به این دنیا ندارند در اثر نا آگاهی احساسِ نیاز به دنیا می کنند و حقیقت وجود خود را با بیگاری برای دنیا خرج می کنند و از دست می دهند.
خداوند چشمانِ مست و خمار معشوق را از چشم زخم مصون دارد که این چشمان در هر چرخشی که می کنند نگاهِ ما را مستِ تماشای خود می کنند
همین معشوقی که روزِ گرم وصال ما را تبدیل به شبِ سرد هجران کرد، اگر اراده کند، وجود ما را به داغیِ آفتابی که زینت بخش آسمان است می کند
همانطور که دندانه های شانه روزنی به زلف باز می کنند، من هم روزنی به دلِ معشوق پیدا می کنم. ولی همانطور که زلفِ لطیف، چالاکانه خود را از سرِ شانه وا می کند. یار هم همانطور من را از سر خود وا می کند و از من دور می شود.
ای صائب بر من چنین معلوم شده است، که بلایا و رنج های که از طرف معشوق به ما می رسد. به خاطر این حکمت است، که وجود ما را برای مهمانی بهتر و والاتری آماده کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اگر غفلت نهان در سنگ خارا میکند ما را
جوانمردست درد عشق، پیدا میکند ما را
جنون تکلیف کوه و دشت و صحرا میکند ما را
اگر تن دردهیم آخر که پیدا میکند ما را؟
محبّت شمع فانوس است کی پوشیده میماند
غم او عاقبت در پرده رسوا میکند ما را
قمار عشق نقد صرفه را در باختن دارد
[...]
جنون دانسته گستاخ تماشا میکند ما را
که میداند حجاب عشق رسوا میکند ما را
به ذوق بیخودی با بوی گل برگ سفر داریم
نیاید گر بهار از پی که پیدا میکند ما را
اگر دل زیر بار غم نباشد بیم رسوایی است
[...]
غمش گرم تپش گه شعلهآسا میکند ما را
گهی بیدست و پا چون موج دریا میکند ما را
چنان در پردهٔ خاموشیایم از دیدهها پنهان
که آواز شکست رنگ پیدا میکند ما را
ز همپروازی عنقا نبستم طرفی از عزلت
[...]
غم عشقت خلاص ازرنج دنیا می کند ما را
مذاق تلخ، تلخی ها گوارا می کند ما را
کند آیینه را روشن نظر، خاکستر گلخن
غبار کلفت ایام، بینا می کند ما را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.