گنجور

 
صائب تبریزی

گل‌اندامی که می‌دادم به خون دیده آبش را

چسان بینم که گیرد دیگری آخر گلابش را؟

در آغوشِ نسیم ِ صبحدم بی‌پرده چون بینم؟

گلِ رویی که من وا کرده‌ام بندِ نقابش را

به دست غیر چون بینم عنان طفل خودرایی؟

که وقت نی‌سواری می‌گرفتم من رکابش را؟

به خونم زد رقم، تا با قلم شد آشنا دستش

پری‌رویی که می‌بردم به مکتب من کتابش را

نهالی را که من چون تاک پروردم به خون دل

چسان بینم به جام دیگران صائب شرابش را؟