دردمندی سر به گردون می رساند آه را
می فزاید پیچ و تاب این رشته کوتاه را
قطع صحرای عدم را عمر جاویدان کم است
من به جان بی نفس چون طی کنم این راه را؟
در به روی طالب حق می شود از ذکر باز
نیست جز این حلقه دیگر حلقه آن درگاه را
باعث افزایش روشن ضمیران کاهش است
کز شکست خویش باشد مومیایی ماه را
می شود چشم من حیران هم از دیدار سیر
از تهی چشمی اگر یوسف برآرد چاه را
پیش ازین صائب دلم در قید حب جاه بود
ریشه کن کرد از دل من عشق، حب جاه را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مساله درد و رنج انسانی و تلاش برای رسیدن به حقیقت اشاره میکند. او با اشاره به پیچیدگی و کوتاهی عمر، از سختیهای مسیر زندگی و جستجوی حقیقت صحبت میکند. همچنین، به تاثیرات ذکر و یاد خدا در باز کردن درهای حق اشاره دارد و بیان میکند که شفافیت و روشنفکری با کاهش خودخواهی و شکستهای شخصی به دست میآید. شاعر همچنین به عشق به دنیا و جاه اشاره دارد که در نهایت باید از دل پاک شود تا عشق واقعی برقرار گردد.
هوش مصنوعی: کسی که در درد و رنج است، ناچار آتش ناامیدی را به آسمان میفرستد و این درد، به خاطر کوتاهی عمر و محدودیتهایش، شدت بیشتری به خود میگیرد.
هوش مصنوعی: عمر جاودانه برای عبور از بینهایت و ناشناختههای زندگی کافی نیست. من که حتی جانم بدون نفس است، چگونه میتوانم این مسیر دشوار را طی کنم؟
هوش مصنوعی: در زمانی که شخصی به دنبال حقیقت است و به یاد خداوند میافتد، در واقع درِ معنوی به روی او باز میشود و او نمیتواند جز به حلقهای خاص از آن درگاه دسترسی پیدا کند. این نشاندهندهی تمرکز و توجه به حقایق معنوی و گام برداشتن در مسیر درست است.
هوش مصنوعی: افزایش آگاهی و روشنفکری در افراد به این دلیل است که از شکستهای خود درس میگیرند و به نوعی تجدید حیات میکنند، مانند مومیاییشدن ماه که از تجربیات خود استفاده میکند.
هوش مصنوعی: اگر یوسف از چاه بیرون بیاید، حتی چشم حیران من هم از دیدن او سیر نخواهد شد، چرا که از دیدن او سیر نمیشود.
هوش مصنوعی: قبل از این، قلب من گرفتار عشق به مقام و جاه بود، اما حالا عشق واقعی آن را از دل من ریشهکن کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
در شب تاریک برداری نقاب از روی خویش
مرد نابینا ببیند بازیابد راه را
طاقت پنجاه روزم نیست تا بینم ترا
دلبرا شاها ازین پنجه بیفگن آه را
پنج و پنجاهم نباید هم کنون خواهم ترا
[...]
سال چون نو گشت فرزند نو آمد شاه را
شاه نیکو روی نیکوعهد نیکوخواه را
خواست یزدان تا ز نسل شاه بنماید به خلق
چون ملکشاه و چو طغرلشاه و سلطانشاه را
خواست دولت تا بود چون آفتاب و مشتری
[...]
شاه را خواهی که بینی، خاک شو درگاه را
ز آبرو آبی بزن درگاه شاهنشاه را
نعل کن چون چتر او دیدی کلاه چرخ را
چاک زن چون روی او دیدی قبای ماه را
چون کله بر سر نشین دزدان افسر جوی را
[...]
در شب تاریک برداری نقاب از روی خویش
مرد نابینا ببیند باز یابد راه را
طاقت پنجاه روزم نیست تا بینم ترا
دلبرا شاها ازین پنجاه بفکن آه را
پنج و پنجاهم نباید هم کنون خواهم ترا
[...]
پاک کن ز آلایش و آرایش خود راه را
تا شوی سرهنگ عالی رتبت این درگاه را
جغدوار اندر خراب این جهان ماوی مگیر
تا شوی باز خشین مر دست شاهنشاه را
نفس تو دجال تست و روح تو عیسی تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.