دلگیر کند غنچه من صبح وطن را
در خاک کند کلفت من سرو چمن را
یوسف نه متاعی است که در چاه بماند
از دیده بدخواه چه پرواست سخن را؟
از داغ ملامت جگر ما نهراسد
از چشم سهیل است چه اندیشه یمن را؟
زودا که شود برگ نشاطش کف افسوس
باغی که دهد راه سخن زاغ و زغن را
آن سرمه که من از نفس سوخته دارم
در بیضه نفس گیر کند مرغ چمن را
چون شمع به تدریج ازین خرقه برون آی
مگذار به شمشیر اجل کار بدن را
بی خون جگر، معنی رنگین ندهد روی
چون نافه بریدند به خون، ناف سخن را
مشتاق ترا مرگ عنانگیر نگردد
شوق تو کند جامه احرام، کفن را
بر مسند عزت به غریبی چو نشینی
از یاد مبر چشم براهان وطن را
آزاده روان تشنه اسباب هلاکند
بی تابی منصور دهد تاب رسن را
یک بار هم از چهره جان گرد بیفشان
تا چند توان داد صفا، خانه تن را؟
صائب چه خیال است شود همچو نظیری؟
عرفی به نظیری نرسانید سخن را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و غم ناشی از دوری از وطن و وابستگی به آن میپردازد. شاعر با استفاده از تشبیهات دلنشین، احساس دلتنگی و حسرت خود را نسبت به وطن و چمن زادگاهش ابراز میکند. او تأکید میکند که هیچ چیز نباید مانع ارتباط او با وطن شود و یادآوری میکند که حتی در دل غمها و ملامتها، نباید از امید و شوق به زندگی غافل شد. در نهایت، شاعر به ارزش آزادی و شوق رسیدن به وطن اشاره میکند و به این نکته میپردازد که هیچ کس نمیتواند او را از آرزوهایش منحرف کند.
هوش مصنوعی: گلبرگ من با دلگیری، صبح وطن را تحت تأثیر قرار میدهد و در عین حال، زیبایی من باعث میشود که سرو چمن، در خاک قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: یوسف چیزی نیست که در چاه بماند؛ او ارزش بیشتری دارد و نگرانی از چشم های بدخواه بر او تأثیری ندارد.
هوش مصنوعی: از انتقاد و سرزنش دیگران ما نمیترسیم، چون که چشم نیکان و خوبان، مانند ستارهی سهیل، بر ما نظارت دارد و ما به آنچه که در یمن است و خوشبختی و آرامش را به همراه دارد، فکر میکنیم.
هوش مصنوعی: ای کاش که آن برگ شادابیاش به زودی به افسوس تبدیل شود، باغی که اجازه میدهد زاغ و زغن سخن بگویند.
هوش مصنوعی: سرمهای که من با نفس سوخته خود دارم، میتواند مرغ چمن را در دام بگیرد.
هوش مصنوعی: به تدریج مانند شمع از این لباس دنیا فاصله بگیر و نگذار که مرگ با شمشیر خود، کار بدن را تمام کند.
هوش مصنوعی: بدون تلاش و رنج، زیبایی و جلوهای در زندگی وجود نخواهد داشت. وقتی که امید و جان انسان به درد و رنج دچار شود، حتی سخن و کلام هم رنگ و طراوت خود را از دست میدهد.
هوش مصنوعی: علاقه و شوق من به تو، مرگ را به کنترل درنمیآورد. شوق و محبت به تو مانند لباس احرامی است که کفن را دربرمیگیرد.
هوش مصنوعی: اگر بر جایگاه رفیع و با عزتی قرار بگیری، فراموش نکن که در وطن کسانی هستند که به تو چشم دوختهاند و منتظر بازگشت تو هستند.
هوش مصنوعی: روح آزاد و آزاده در جستجوی عواملی است که به هلاکت و نابودی او بینجامد. او نمیتواند بیتابی کند و منصور (امام) به او کمک میکند تا به تاب و تحمل برسد و از بند و محدودیت رهایی یابد.
هوش مصنوعی: یک بار دیگر از زیباییهای وجودت باآفزودن به روح و جانم، برس به من تا چه مدت میتوانم به این شادی و صفا که در جسمم نشسته، ادامه دهم؟
هوش مصنوعی: صائب، آیا میشود که خیال تو به زیبایی نیندیشی برسد؟ عرفی هیچ وقت نتوانست به لطافت و زیبایی نثرش نزدیک شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
واجب بود از راه نیاز اهل زمن را
در خواستن از حق بدعا شیخ حسن را
آنسایه یزدان که چو خورشید بیاراست
رایش بصفا روی زمین را و زمن را
در رسته بازار هنر ملک خریدست
[...]
گل خلعت نو داد دگر شاخ کهن را
بر سلطنت حسن سجل ساخت چمن را
شاخ گل خوش بو به ره باد سحرگاه
بگشود سر نافه غزالان ختن را
شد لاله به خمیازه به یاد می لعلت
[...]
چشمت بفسون بسته غزالان ختن را
آموخته طوطی ز نگاه تو سخن را
پیداست که احوال شهیدانش چه باشد
جائیکه بشمشیر ببرند کفن را
معلوم شد از گریه ابرم که درین باغ
[...]
گل با سر بازار بسنجد چو چمن را
بازر به ترازو ننهد خاک وطن را
بر سرو، نسیم سحری برگ گل افشاند
بنگر به گلستان دم طاووس چمن را
ای هم نفسان سیر چمن فرع دماغ است
[...]
بازآ که دل از داغ تو آراسته تن را
پر ساخته زین لاله سراپای چمن را
ای روشنی دیده چو گشتی ز نظر دور
زنهار فراموش مکن حب وطن را
جز نام تو حرف دگرم ورد زبان نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.