گنجور

 
صائب تبریزی

خضر اینجا خاک می لیسد ز شرم ناکسی

من کیم تا تیغ او گردد به خونم ترزبان؟

غمزه اش را خط پشیمان از دل آزاری نکرد

تیغ را پیچیده کی می گردد از جوهر زبان؟

سعی کن کردارت از گفتار باشد بیشتر

همچو تیغ از جوهر ذاتی مشو یکسر زبان

چون صدف هر کس که دندان بر سر دندان نهد

گوهر شهوار جای حرفش آید بر زبان

جوهر ذاتی بود از لاف دعوی بی نیاز

آبداری بس بود در دانه گوهر زبان

هر که آب روی خجلت را شفیع خود کند

از مروت نیست آوردن گناهش بر زبان

خار را گل ز آتش سوزان سپرداری کند

در پناه مهر خاموشی بود خوشتر زبان

کشتی از موج خطر پیوسته می لرزد به خویش

رفت آسایش ز دل تا گشت بی لنگر زبان

همچو آب گوهر از موج حوادث ایمن است

هر که را در عالم آب است کوته تر زبان

همچو برگی کز هجوم میوه پنهان می شود

هست مستغرق به شکر نعمت حق هر زبان

گفتگوی آن بهشتی روی را بر لب میار

تا نشویی صائب از سرچشمه کوثر زبان

تا به وصف آن دهن شد سبزه خط ترزبان

طوطیان بر خاک می مالند از شکر زبان

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جویای تبریزی

کرده تا از گرمی خویت حکایت سر زبان

شعله می رقصد بهرنگ شمع بزمم بر زبان

جلوهٔ توحید را هر ملتی آیینه است

شاهد معنی نماید در لباس هر زبان

خامشی باشد هنر در کیش ارباب کمال

[...]

بیدل دهلوی

گر چه جز ذکرت نمی‌گنجد حدیثی در زبان

چون نگینم جای نام توست خالی‌بر زبان

درد عشق و ساز مستوری زهی فکر محال

خار پا چون آتش اینجا می‌کشد از سر زبان

مزرع اهل سخن شایستهٔ آفات نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه