گنجور

 
صائب تبریزی

بی یار بهار دلنشین نیست

این پنبه داغ یاسمین نیست

صد شکر، به دست کوته من

صد بند ز چین آستین نیست

در دامن برگ پا شکسته است

داغ دل لاله خوش نشین نیست

در خانه او چو خانه زین

پایم ز نشاط بر زمین نیست

نزدیکان را نمی شناسد

فریاد که یار دوربین نیست

در زیر لبش هزار عذرست

امروز که چینش بر جبین نیست

من بلبل غنچه حجابم

بیزارم از آنچه شرمگین نیست

هر کس که شنید فکر صائب

حرفی به لبش جز آفرین نیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
کلیم

آن یار گزین که خشمگین نیست

خوشبوست گلی که آتشین نیست

همچون قلم از سیاه بختی

جز گریه مرا در آستین نیست

مگذر ز قمار بوسه بازی

[...]

جویای تبریزی

بهر روزی دلم غمین نیست

گو کمتر باش بیش ازین نیست

کو پادشهی که در پی نام

دستش ته سنگ از نگین نیست

داد از اشکی که نیست خونین

[...]

ملک‌الشعرا بهار

ای چرخ ترا اگرچه دین نیست

دستی که‌شکستنیست این نیست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه