گنجور

 
صائب تبریزی

ز حال تشنه لبان خنجر ترا چه خبر؟

فرات را ز شهیدان کربلا چه خبر؟

تمام عمر به بیگانگان برآمده ای

دل ترا ز سخنهای آشنا چه خبر؟

مرا چگونه شناسد سپهر خود نشناس؟

خبرنیافته از خویش را زما چه خبر؟

ز پشت آینه روی مراد نتوان دید

تراکه روی به خلق است از خدا چه خبر؟

یکی است نسبت خارو حریر در ره من

مرا که از سر خود فارغم ز پا چه خبر؟

ترا که نیست خبر از هوای عالم آب

ز لطف آب و ز کیفیت هوا چه خبر؟

توان به درد رسیدن ز راه آگاهی

مراکه محو بلاگشتم از بلاچه خبر

ز حال صائب مسکین که خاک ره شده است

تراکه نیست نگاهی به زیر پاچه خبر