طغیان نفس بیش به وقت غنا شود
مار ضعیف بر سر گنج اژدها شود
از بوی پیرهن گذرد آستین فشان
از دست هر که دامن فرصت رها شود
چون تیر راست، گرد هدف می کند طواف
از بار درد قامت هر کس دو تا شود
ساز سیاه، دیدن همکار سینه را
آیینه چون به آب رسد بی صفا شود
از شبنم غریب اقامت مدار چشم
در گلشنی که بوی گل از گل جدا شود
آن غنچه ای که بود بر او تنگ لامکان
در تنگنای چرخ چه مقدار وا شود
صائب گره گشاده نمی گردد از گره
محتاج را چه عقده ز محتاج وا شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی حالات و مواقعی اشاره دارد که در آن انسان به تمایلها و خواستههای نفسانی خود دچار طغیان میشود. شاعر با مثالهایی از طبیعت و زندگی، نشان میدهد که در زمانهای خاص و فشارهای روحی، مشکلات و تنگناها بیشتر نمایان میشوند. احساسات و آرزوها میتوانند فرد را به سمت درد و رنج بکشانند. همچنین، اشاره به این دارد که در شرایط نامساعد، انسان نمیتواند به راحتی از گرهها و مشکلات خود خلاص شود. به طور کلی، شعر درباره تنشهای درونی و پیچیدگیهای زندگی انسانهاست و اینکه چگونه باید با این چالشها مواجه شوند.
هوش مصنوعی: زمانی که انسان در حال شادی و خوشحالی باشد، نفس او بیشتر طغیان میکند و تحتتأثیر قرار میگیرد. به علاوه، گاهی اوقات افراد ضعیف به قدرت و ثروت بزرگ دست مییابند که میتواند موجب ناتوانی و آسیب آنها شود.
هوش مصنوعی: هر کس که فرصت را از دست بدهد، بویی که از پیرهن میآید را حس نخواهد کرد و آستین او در حالی که به سمت مردم میرود، بیفایده است.
هوش مصنوعی: وقتی کسی دچار درد و رنج شود، مانند تیر مستقیمی است که دور هدف میچرخد و به هدف نمیرسد. در این وضعیت، بار این درد میتواند به گونهای باشد که بر قامت او تأثیر بگذارد و او را دوشخصیتی کند.
هوش مصنوعی: وقتی ساز سیاه به دیدن همکار سینه نزدیک میشود، مانند آینهای است که وقتی به آب میرسد، بیصفا و کدر میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر داشته باش که در یک باغ گل، نباید فقط به زیبایی گلها نگاه کنی و از عطر و بوی آنها لذت ببری. زیرا ممکن است عبور از کنار آنها و نزدیک شدن به گلها باعث شود عطر و زیباییشان را از دست بدهند.
هوش مصنوعی: غنچهای که در محیط محدود و تنگ زندگی میکند، وقتی در برابر محدودیتها و سختیهای زندگی قرار میگیرد، چه اندازه میتواند شکوفا شود و به رشد و گشایش برسد؟
هوش مصنوعی: محتاجی که در گره و مشکل گرفتار است، نمیتواند به راحتی از آن گره رهایی یابد. در واقع، آنچه که او را به مشکل کشانده، به سادگی حل نمیشود و به نداشتههایش وابسته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر کو به راه عاشقی اندر فنا شود
تا رنج وقت او همه اندر بلا شود
آری بدین مقام نیارد کسی رسید
تا همتش بریده ز هر دو سرا شود
راهیست بلعجب که درو چون قدم زنی
[...]
آمد بهار و بخت که عشرت فزا شود
از هر طرف هزار گل فتح وا شود
گلشن شود نشیمن سلطان نوبهار
چون بهر شاه تخت مرصع بنا شود
کان زر و جواهر بحر در و گهر
[...]
عشق که رخت صبر بسوزد بلا شود
گر آب چشم ما نبوَد تا چهها شود
معشوق چون به ملک دو عالم نظر نکرد
سلطان به کوی عشق در آید گدا شود
دل بی وصال دوست نباشد، عجب مدار
[...]
تا بخت بد زهمرهی ما جدا شود
خواهم که جاده در ره وصل اژدها شود
چشم گشایش از فلکم نیست زانکه بخت
در کار نفکند گرهی را که وا شود
با خویشتن بخاک، دلا حسرت وصال
[...]
در گلشنی که بند قبای تو وا شود
چندین هزار پیرهن گل قبا شود
ریزند اگر به دیده من بیغمان نمک
در چشم قدردانی من توتیا شود
بخت سیه نبرد روانی ز طبع من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.