می سوزد آرزو دل پراضطراب را
بر سیخ می کشد رگ خامی کباب را
از تنگی دل است که کم گریه می کنم
مینای غنچه زود نریزد گلاب را
این است اگر طراوت و این است اگر صفا
خواهد گداختن عرق شرم آب را
فیض تجردست که ابیات عرش سیر
بر سر دهند جا نقط انتخاب را
صائب به فکر گوشه چشمی فتاده ایم
دیگر مگر به خواب ببینیم خواب را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر ناله و اضطراب دل را به تصویر میکشد. شاعر احساسات درون خود را توصیف میکند، از سوز دل و آشفتگی روحش تا کم گریه کردنش که ناشی از تنگی دل است. او به طراوت و صفای زندگی اشاره میکند و تأکید میکند که اینها میتوانند عرق شرم را به جوش آورند. در ادامه، شاعر دربارهٔ فیض تجرد و جستجوی نقطه انتخاب در زندگی سخن میگوید و در نهایت به نگاهی ناامیدانه اشاره میکند که آیا فقط در خواب میتواند آرزوهایش را ببیند.
هوش مصنوعی: آرزوها دل نگران را میسوزانند و ناامیدی آن را همچون گوشتی سرخکردنی بر سیخ میکشند.
هوش مصنوعی: به خاطر درد و تنگنظریام کمتر اشک میریزم، چون غنچه زودتر از اینکه شکوفا شود، گل را از دست میدهد.
هوش مصنوعی: اگر اینجا طراوت و صفا وجود دارد، پس عرق شرم آب خواهد جوشید و بخار خواهد شد.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی دستاوردی معنوی و روحانی صحبت میکند که میتواند از ورای دنیای مادی و معمولی به درک عمیقتری از زندگی و حقیقت برسد. اشاره به این دارد که در مسیری که از آن به سیر در عرش تعبیر میشود، نقاط انتخابی وجود دارد که باید با دقت و تفکر در آنها تصمیمگیری کنیم. در این مسیر، تجرد و آزادگی از دنیای مادی، دریچهای به سعادت و آگاهی بیشتر را فراهم میآورد.
هوش مصنوعی: ما تنها به یاد گوشه چشمی افتادهایم، بیآنکه در واقعیت آن را مشاهده کنیم، شاید در خواب بتوانیم خواب را ببینیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای بر عقاب کرده تقدم ثواب را
وی بر خطا گزیده طریق صواب را
در مستی ار ز بنده خطایی پدید شد
مست از خطا نگردد واجب عقاب را
گر در گذاری از تو نباشد بسی دریغ
[...]
ساقی کمی قرین قدح کن شراب را
مطرب یکی به زخمه ادب کن رباب را
جام از قیاس آب و می از جنس آتش است
ساقی نثار مرکب آتش کن آب را
بفکن مرا به باده ای و مست و خراب کن
[...]
گر ماه من برافکند از رخ نقاب را
برقع فروهلد به جمال آفتاب را
گویی دو چشم جادوی عابدفریب او
بر چشم من به سحر ببستند خواب را
اول نظر ز دست برفتم عنان عقل
[...]
دیوانه می کنی دل و جان خراب را
مشکن به ناز سلسله مشک ناب را
بی جرم اگر چه ریختن خون بود و بال
تو خون من بریز ز بهر ثواب را
بوی وصال در خور این روزگار نیست
[...]
زان پیش کاتصال بود خاک و آب را
عشق تو خانه ساخته بود این خراب را
مهر رخت ز آب و گل ما شد آشکار
پنهان به گل چگونه کنند آفتاب را؟
تا کفر و دین شود، همه یک روی و یک جهت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.