گنجور

 
صائب تبریزی

بهار از روی گلرنگ تو با برگ و نوا گردد

تو چون در جلوه آیی شاخ گل دست دعا گردد

از ان ابرو به دیدن صلح کن در ساده روییها

که این محراب در ایام خط حاجت روا گردد

به جوش آورد خون بوسه را دست نگارینش

که در ایام گل مرغ چمن رنگین نوا گردد

خیال او زشوخی خار در پیراهنم ریزد

پس از عمری که مژگانم به مژگان آشنا گردد

زنعل واژگون محمل لیلی نیم غافل

کجا مجنون من گستاخ از بانگ درا گردد؟

کمند جذبه آهن ربا را در نظر دارد

اگر سوزن به دام رشته گاهی مبتلا گردد

چو دل افتاد نازک، بار منت بر نمی تابد

زصیقل بیشتر آیینه من بی جلا گردد

سعادتمندی درویشی آن کس را که دریابد

اگر بر بوریا پهلو نهد بال هما گردد

زجذب می پرستی خالی آید بر زمین صائب

اگر در بی شعوری ساغر از دستم رها گردد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

خوشا چشمی که با آن طاق ابرو آشنا گردد

کز این محراب هر حاجت که می خواهی روا گردد

در ایام خط از عاشق عنا نداری نمی آید

گدای شرمگین در پرده شب بی حیا گردد

دل بیگانه خوی من میانجی برنمی دارد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

فضای دل خلاص از خار خار غم کجا گردد؟

ز چنگ خاربن، دامان صحرا کی رها گردد؟

طلب پیش کریمان، احتیاج سائلان باشد

چو کف از سیم وزر خالی شود، دست دعا گردد

ندارند از ته دل الفتی اهل جهان باهم

[...]

اسیر شهرستانی

گمان دارم که در زیر فلک قحط فضا گردد

در این گلشن اگر یک غنچه امید وا گردد

نظر تنگی است این گردون که با وسعت نمی‌سازد

به تنگ آید دل گرمی اگر مطلب روا گردد

کمانداری است بیرحمی که زورش کس نمی داند

[...]

سیدای نسفی

ز دنیا هر که شد لبریز عمرش بی بقا گردد

چو کشتی پر شود از آب گرداب فنا گردد

نوید وصل فارغ می کند از ناله عاشق را

جرس را چون گره از دل گشاید بی صدا گردد

نباشد خواب آسایش به گلشن چشم شبنم را

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سیدای نسفی
جویای تبریزی

چو بیداد محبت بیش شد حاجت روا گردد

که دل را رخنه های سینه محراب دعا گردد

چو می از شیشهٔ واژون نگار ناز پروردم

گر آید سوی من از ناز در هر گام واگردد

غبار غم زبس داریم بر رو گرد برخیزد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه