گنجور

 
صائب تبریزی

از بس گرفت تنگی دل در میان مرا

در کام همچو غنچه نگردد زبان مرا

از بال سعی قوت پرواز رفته است

ورنه دهان مار بود آشیان مرا

از فکر رزق، چاک چو گندم به دل فتاد

افکند در تنور صد اندیشه نان مرا

خال تو هر چه می برد از کیسه من است

این دزد یافته است درین کاروان مرا

برد از دلم هوای وطن را خیال دور

فکر غریب، کرد غریب جهان مرا

از آستان دل به چه جانب سفر کنم؟

شهپر شکسته است درین آشیان مرا

در شکر ناوک تو چرا کوتهی کنم؟

پرورده است مغز ازین استخوان مرا

ناف مرا به تیغ خموشی بریده اند

نتوان گره گشود به تیغ از زبان مرا

شهباز من ز دست شهان طعمه می خورد

نتوان چو سگ فریفت به هر استخوان مرا

رحمی کز اشتیاق قد چون خدنگ تو

خمیازه خانه کرد به دل چون کمان مرا

از انتظار دیده یعقوب باختن

یک چشمه متاع بود از دکان مرا

صائب شود شکفته گل از ناله های من

دامن کشان به باغ برد باغبان مرا

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۷۲۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سید حسن غزنوی

ای دشمنان گرفته ز تو در زبان مرا

چون دوستان نبوده به دل یک زمان مرا

غمهات را گرفته ام اندر میان جان

جانا از آن گرفته غمت در میان مرا

گر زعفران بخنده در آرد پس از چه رو

[...]

وحشی بافقی

ننموده استخوان ز تن ناتوان مرا

پیدا شده فتیلهٔ زخم نهان مرا

تا زد به نام من غم او قرعهٔ جنون

شد پاره پاره قرعه صفت استخوان مرا

عمری به سر سبوی حریفان کشیده‌ام

[...]

صائب تبریزی

از بس گرفت تنگی دل در میان مرا

در کام همچو غنچه نگردد زبان مرا

دام و قفس مگر ز دل من برآورد

خاری که می خلد به دل از آشیان مرا

تا هست آب تلخ درین بحر، چون صدف

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سیدای نسفی

زد بر زمین چو نقش قدم آسمان مرا

هموار کرد پست و بلند جهان مرا

از جنبش نسیم گل از جای می روم

از بس که کرده موسم پیری خزان مرا

آبم بود ز اشک و چراغم زدود آه

[...]

جویای تبریزی

دارد همیشه عشق سخن ناتوان مرا

در تاب و تب چو شمع فکنده زبان مرا

در تنگنای جسم ز ضبط فغان شکافت

منقاروار هر قلم استخوان مرا

از خارخار ناوک مژگان او نماند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جویای تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه