گنجور

 
صائب تبریزی

شکوه حسن لیلی آنچنان پر کرد هامون را

که از جمعیت آهو، حصاری ساخت مجنون را

چنان باشند وحشت دیدگان جویای یکدیگر

که می آید رم آهو به استقبال مجنون را

اگر دست از دهان آه آتشبار بردارم

مشبک همچو مجمر می توانم ساخت گردون را

نمیرد هر که با معشوق در یک پیرهن باشد

وصال گنج دارد زنده زیر خاک قارون را

نگردد منقطع فیض بزرگان در تهیدستی

که خم چون شد تهی، دارالامانی شد فلاطون را

سر از خجلت ز زیر بال قمری برنمی آرد

مگر دیده است سرو بوستان آن قد موزون را؟

ز کاوش بیش آب چشمه ها افزون شود صائب

تهی ازگریه نتوان ساخت دل های پر از خون را

اگر چه نیست قدر خاک، شعر تازه را صائب

همان ارباب نظم از یکدگر دزدند مضمون را!

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۴۲۵ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
قطران تبریزی

کنون دانم که با مردم بدل میلست گردون را

که بر تخت شهی بنشاند شاهشناه فضلون را

یکی سر بود میران را یکی تاجست شاهان را

یکی مه بود ماهان را یکی مهر است گردون را

یکی از هفت گردونست عالی همتش برتر

[...]

امیرخسرو دهلوی

چو خواهی برد روزی عاقبت این جان مفتون را

گه از گاهی به من بنمای باری صنع بیچون را

تو می کن هر چه خواهی، من نیارم دم زدن زیرا

که گر چه خون کند سلطان، نیارند از پی خون را

نخواهم داد دربان ترا بهر درون زحمت

[...]

صائب تبریزی

به چشم کم مبین ای کج نظر دلهای پر خون را

که ناز خیمه لیلی است در سر، داغ مجنون را

به مژگان تر من قطره خون را تماشا کن

ندیدی گر به دوش کوهکن تمثال گلگون را

نظربندست عاشق رو به هر جانب که می آرد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
واعظ قزوینی

گرفتم در نظر، هر جا شدم، آن قد موزون را

خیابان کردم از یک سرو، بر خود کوه و هامون را

مربی گر نباشد آفتاب طلعت لیلی

که میسازد نگین حلقه اطفال مجنون را

تلاش خودشناسی، شیوه آزادگان باشد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه