به قتل هر که مایل آن دل بیباک می گردد
گریبان بر گلویش حلقه فتراک می گردد
به خورشید درخشان می رسد چون قطره شبنم
دل هر کس که آب از روی آتشناک می گردد
فروغ شمع می سازد منور چشم روزن را
اگر پاک است دل، آخر نظر هم پاک می گردد
مباد هیچ کس را روز سختی در کمین یارب
که گندم را زبیم آسیا دل چاک می گردد
زپیچ و تاب فکرت در دل شبها مشو در هم
که آخر جوهر آیینه ادراک می گردد
خشن پوشی گزیدم بهر زجر نفس، ازین غافل
که آتش فربه از پیراهن خاشاک می گردد
مخور چون غنچه گل از نسیم صبح، دم صائب
که جمعیت به گرد خاطر غمناک می گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عمق احساسات و پیچیدگیهای انسانی اشاره دارد. شاعر بیان میکند که هر کسی که دلش با شجاعت پر شود، ممکن است به کارهای خطرناک دست یازد. همچنین، او به دنبال تحلیل مفاهیم همچون عشق، شفافیت و سختیهای زندگی است. شاعر تأکید میکند که وقتی دل انسانی پاک است، نگاه او نیز به دنیا صاف میشود و در روزهای دشوار، مشکلات بهطور طبیعی بیشتر نمایان میشود. در نهایت، او هشدار میدهد که نباید در افکار پیچیده غرق شد و تأکید میکند که حال و هوای غم، انسان را در گردابی از اندوه میاندازد.
هوش مصنوعی: هر کسی که دل شجاعی دارد و به کشتن دیگران تمایل دارد، خود را در معرض خطر قرار میدهد و ممکن است به دام بیفتد.
هوش مصنوعی: دل هر کسی که شوق و عشق آتشینی در دل دارد، مانند قطرهی شبنم به درخشش و روشنی خورشید نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: نور شمع باعث روشنی و زیبایی چشم روزن میشود، اگر دل انسان پاک باشد، در نهایت نگاه او نیز پاک و روشن خواهد شد.
هوش مصنوعی: خدا نکند که کسی در روزهای سخت دچار مشکل شود، زیرا در آن زمان همه چیز میتواند به شدت دردآور و نابودکننده باشد.
هوش مصنوعی: نگران پیچیدگیهای فکرت در دل شبها نباش، چون در نهایت، حقیقت و فهم درون تو روشن میشود.
هوش مصنوعی: من لباس زشتی بر تن کردم تا به نفس خود عذاب برسانم، غافل از اینکه آتش بزرگتری به دنبال این زحمت، از درون این لباس زشت برمیخیزد.
هوش مصنوعی: از نسیم صبح، مانند غنچه گل، شاداب و خوشحال نباش؛ زیرا ذکر غم و اندوه باعث میشود که جمعیت دور هم به خاطر ناراحتیها جمع شوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بترس از غیرت سلطان عشق ای آنکه می پرسی
که بر خاک زمین دایم چرا افلاک میگردد
به سر میشد ز مغروری زد او را عشق یک سیلی
که شد رویش کبود و تا ابد بر خاک میگردد
دلی دارم که از یاد طرب غمناک می گردد
سری دارم که بر گرد سر فتراک می گردد
به مردن کی جدا عاشق از آن بیباک میگردد
غبار راه او باشد تنم چون خاک میگردد
چنان از بیم رسوایی به ضبط گریه مشغولم
که از آهم هوا تا آسمان نمناک میگردد
به صد رنگینی دل در شکنج طرهٔ مشکین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.