گنجور

 
صائب تبریزی

آن که چاک سینه ام از غمزه بیباک اوست

خنده صبح قیامت یک گریبان چاک اوست

باده عشق از سبکروحی به ما آمیخته است

ورنه روی آسمان نیلی ز دست تاک اوست

برق می بوسد زمین خاکساران را ز دور

وقت آن کس خوش که تخمش در زمین پاک اوست

دام راه ما نگردد حلقه زلف مجاز

ما و صیادی که گردون حلقه فتراک اوست

مرگ می ترسد ز عاشق، ورنه در روی زمین

هر که را گیرند نام از سرکشان، در خاک اوست

آن که صائب نعل ما از شوق او در آتش است

خرده انجم سپند روی آتشناک اوست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

آن که داغ لاله زار از روی آتشناک اوست

سینه ما چاک چاک از غمزه بیباک اوست

آن که چون مجنون مرا سر در بیابان داده است

حلقه چشم غزالان حلقه فتراک اوست

می کند روشندلان را تربیت دهقان عشق

[...]

سلیم تهرانی

خضر از لب تشنگان روی آتشناک اوست

یوسف از خیل اسیران گریبان چاک اوست

گر سری دارم به زلف خوبرویان دور نیست

کز پریشان خاطری پندارم آن فتراک اوست

بخت آنم کو، که گوید چون رسد بر تربتم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه