گنجور

 
صائب تبریزی

صاف گشتن ز خودی باده ناب است اینجا

دست شستن ز جهان عالم آب است اینجا

همه از درد طلب نعل در آتش دارند

کوه چون ریگ روان پا به رکاب است اینجا

نیست زان گوهر نایاب کسی را خبری

چشم غواص تهی تر ز حباب است اینجا

وصل، از حیرت سرشار، جدایی شده است

در دل بحر، گهر طالب آب است اینجا

فارغ از گردش چرخند ز خود بی خبران

موج شمشیر حوادث رگ خواب است اینجا

در ته گرد یتیمی گهری پنهان هست

پرده گنج بود هر که خراب است اینجا

هر چه از عمر به غفلت گذرد عمر مدان

کز نفس آنچه شمرده است حساب است اینجا

می شود دشمن سرکش به تحمل مغلوب

خاک در کشتن آتش به از آب است اینجا

ناز دولت نکشند اهل قناعت صائب

کمر و تاج کم از موج و حباب است اینجا

 
 
 
غزل شمارهٔ ۴۷۷ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
بیدل دهلوی

آبیار چمن رنگ‌، سراب است اینجا

درگل خندة تصویرگلاب است اینجا

وهم تاکی شمرد سال و مه فرصت‌کار

شیشهٔ ساعت‌موهوم حباب‌است اینجا

چیست گردون‌، هوس‌افزای خیالات عدم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه