جواب نامه ما را صبا نمی آرد
به چشم، کاغذی از توتیا نمی آرد
زمانه ای است که باد بهار با آن لطف
به سبزه مژده نشو و نما نمی آرد
نسیم برق عنان را چه پیش آمده است؟
که رو به کلبه احزان ما نمی آرد
به پرسشی نکند یاد، تلخکامان را
لب تو حق نمک را بجا نمی آرد
ازان سبب دل سوزن همیشه سوراخ است
که تاب دوری آهن ربا نمی آرد
چرا نسیم سر زلف در دل شبها
مرا به خاطر آن بیوفا نمی آرد؟
جواب نامه جانسوز شکوه ناکان را
به دست برق بده گر صبا نمی آرد
به ترک فقر، کلاه کسی سزاوارست
که سر فرود به بال هما نمی آرد
مجو ز سینه اغیار داغ غم صائب
زمین شور گل مدعا نمی آرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات دلbroken و ناکامیهای شاعر میپردازد. شاعر از عدم پاسخ به نامهاش و از دست رفتن ارتباطات با دیگران ابراز غم میکند. او به بیتفاوتی زمانه و طبیعت اشاره میکند که حتی نسیم بهاری هم به دلتنگیهای او اهمیتی نمیدهد. همچنین، اشعار بیپاسخ و یادآوری تلخیها در ذهنش باعث شده که دلش همواره سوراخ باشد و هیچ خوشایندی به او نمیرسد. در نهایت، شاعر به ناکامی در رسیدن به آرزوها و حسرتهایش اشاره میکند و از داغ دل با دیگران سخن میگوید.
هوش مصنوعی: باد صبا نامهی ما را نمیآورد و به چشم نمیبیند، و هیچ پیامی از تو برای ما نمیآورد.
هوش مصنوعی: دورهای است که حتی باد بهاری که با لطافتش سبزهها را خوشحال میکند، دیگر خبری از رشد و شکوفایی نمیآورد.
هوش مصنوعی: نسیم ملایم چه اتفاقی افتاده که دیگر به سوی کلبههای غم ما نمیآید؟
هوش مصنوعی: تلخکامان از یاد تو چیزی نمیپرسند، زیرا تو به آنها وفاداری و حق نداشتی.
هوش مصنوعی: دل همیشه درد دارد و نمیتواند دوری از معشوق را تحمل کند، زیرا به عشق و محبت او وابسته است.
هوش مصنوعی: چرا باد ملایم شبهای تار، مرا به یاد آن بیوفا نمیاندازد؟
هوش مصنوعی: اگر صبا نتواند پاسخ نامه دلشکسته شکایتکنندگان را بیاورد، پس این پیام را به وسیله برق به آنها برسان.
هوش مصنوعی: کسی که میخواهد از فقر رهایی یابد، سزاوار احترام و ارزش است، اگر به جای کوچک شمردن خود، به اوجهای بلندی که شبیه بالهای پرنده هماست، نگاه کند.
هوش مصنوعی: از دل بیگانگان درد و رنجی نمیتوان انتظار داشت؛ زمین هرگز گلی از غم و غصه نخواهد رویاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبا نسیمی از آن آشنا نمی آرد
شدم خراب و ندانم، چرا نمی آرد؟
خوش است باد و لیکن چه سود، چون خبری
از آن مسافر ره دور ما نمی آرد
بکشت، کندن جانم ز هجر و مردن نیست
[...]
کسی که رو به حریم رضا نمی آرد
نوید وصل به سویش صبا نمی آرد
کسی به زمرهٔ ارباب دل ندارد راه
که تحفه ای ز نعیم بلا نمی آرد
به آب عشق بنازم که کشتی دل من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.