گنجور

 
صائب تبریزی

ز اسرار حقیقت بهره ور کن عشقبازی را

به طفلان واگذار این ابجد عشق مجازی را

به استغنای مجنون حسن لیلی برنمی آید

که ناز نازنینان است در سر، بی نیازی را

اگر داری دل پاکی درآ در حلقه مستان

که اینجا آبرویی نیست دامان نمازی را

خمار درد نوشان را می ناصاف می باید

توان در خاکساری یافت ذوق خاکبازی را

به چشم دور گردان جلوه دیگر کند منزل

شکوه کعبه باشد در نظر کمتر حجازی را

به صد افسانه عمر ابد کوته نمی گردد

مگر از زلف او دارد شب هجران درازی را؟

گل روی بتان از آه من شد آتشین صائب

ز من دارد نسیم صبح این گلشن طرازی را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۴۳۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فرخی سیستانی

امیرا ! تابه زین کردی به غزنین اسب تازی را

دو پای اندر تکاپو یست گرگانی و رازی را

اگر زان سو فروتازی تماشا را و بازی را

نه شامی رادل اندرتن بماندنه حجازی را

به تک بردی نشیبی را برآوردی فرازی را

[...]

نظیری نیشابوری

به غیر از رنگ و بویی نیست این عشق مجازی را

عطا کن لذت طعم حقیقت عشق‌بازی را

عزیزان را فدا کردم سر و سامان هبا کردم

نیرزم گوشه چشمی بنازم بی‌نیازی را

عبارت کوته و دل تنگ و خاصان ملک زیبا

[...]

صائب تبریزی

به خودسازی بدل کن ای سیه دل خانه سازی را

که جز گرد کدورت نیست حاصل خاکبازی را

هدف از تیر باران سینه پر رخنه ای دارد

خطر بسیار باشد در کمین گردن فرازی را

مرا با حسن روزافزون او عیشی است بی پایان

[...]

سیدای نسفی

مده چون بوالهوس در سینه جا عشق مجازی را

مکن با معصیت آلوده دامان نمازی را

به جای سبزه از خاک چمن بادام سر بر زد

به نرگس چشم شوخ او نمود این سحر سازی را

ز برق صبح صادق شمع خاکسترنشین گردد

[...]

حزین لاهیجی

به جان بستیم پیمان محبّت، عشوه سازی را

روان عاقبت محمود ما، دارد ایازی را

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه