خاک شو تا ز بهارت به گل تر گیرند
مرده شو تا به سر دست ترا بر گیرند
با فلک کار ندارند سبک پروازان
بیضه مرغان سرایی به ته پر گیرند
دامن افشان ز فلکها بگذر چون مردان
که زنان دامن خود بر سر مجمر گیرند
مطلب سوختگان آینه روشن سازی است
گر درین خاک سیه جای چو اخگر گیرند
آتشی نیست سزاوار سمندر صفتان
مگر از بال و پرافشانی خود در گیرند
باده و خون جگر هر دو به یک کس ندهند
که به یک دست محال است دو ساغر گیرند
تنگ شد میکده، آن رطل گرانسنگ کجاست؟
که تنک حوصلگان جمله ره در گیرند
غرض این است که تیغ تو ز خون پاک کنند
کشتگان تواگر دامن محشر گیرند
گر درین بحر زنی مهر خموشی بر لب
سینه ات را چو صدف زود به گوهر گیرند
نمک سوده شود دیده بیخواب مرا
همچو بادامم اگر چشم به شکر گیرند
عشق چون فاخته بر گردن ما افتاده است
این نه طوقی است که از گردن ما بر گیرند
به تمنای تو دست از دو جهان می شویند
تشنگان تو اگر دامن کوثر گیرند
نیست ممکن که به کس روی دلی بنمایی
همچو آیینه اگر پشت تو در زر گیرند
صائب این آن غزل مولوی روم که گفت
ما نه زان محتشمانیم که ساغر گیرند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به مفاهیمی چون عشق، مرگ و دگرگونی اشاره میکند. او به مخاطب میگوید که باید از خود بگذرد و به خاک برگردد تا بتواند به محبت و زیبایی دست یابد. او اشاره میکند که افرادی که سبکپَر و آزادند، دیگر به مسائل دنیوی نمیپردازند و باید همچون مردان از محدودیتها عبور کنند. همچنین، در شعر به عواطف و تنهایی اشاره شده و بیان میکند که عشق بار سنگینی بر دوش انسان دارد که نمیتوان به آسانی از آن رهایی یافت. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که عشق و آرزو به انسان بهرهای عمیق میدهد، حتی اگر در این مسیر نرم و خموش باشد.
هوش مصنوعی: خاکی شو تا دیگران از زیباییات بهرهمند شوند و به گلی تبدیل شوی. مرده شو تا دیگران تو را از زمین بلند کنند و به اوج برسانند.
هوش مصنوعی: پرندگان سبکپرواز به ارتفاعات بلند نمیروند و در عوض به همان محلی که هستند، اکتفا میکنند. آنها به کارهای بزرگ و دوردست فکر نمیکنند و به همان جاهایی که برایشان آشنا و نزدیک است، قانع هستند.
هوش مصنوعی: برو مانند مردان، با افتخار و قوت، از آسمانها بگذر و دامن خود را از آتش و آسیبها دور نگهدار. مثل زنان که دامنشان را بر روی آتش نمیگذارند و از آن دور میمانند.
هوش مصنوعی: سخن درباره کسانی است که در غم و سوختگی خود، دارای روشنی و روشنگری میشوند. اگر در این خاک تیره، مانند آتش مقدس باشند، میتوانند به روشنی و حقیقت دست یابند.
هوش مصنوعی: آتش مناسبی برای موجوداتی که به سمندر تشبیه شدهاند وجود ندارد، مگر اینکه خود آنها از تواناییهای خاص و ویژگیهای بارز خود بهرهبرداری کنند.
هوش مصنوعی: نمیتوان به یک نفر هم به او مشروبات الکلی داد و هم دلی از خونش را. زیرا در یک دست نمیتوان دو جام را همزمان نگه داشت.
هوش مصنوعی: میکده، یا محل شرابنوشی، به اندازهای شلوغ و پرطرفدار شده است که جایی برای تنهایی و آرامش وجود ندارد. در این میان، سوال میشود که آن بار سنگین و باارزش کجاست؟ زیرا با وجود چنین شلوغی، افرادی که تحمل کمتری دارند، نمیتوانند به راحتی راه خود را پیدا کنند.
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که هدف این است که تیغ تو را از خون کشتگان پاک کنند، اگر کشتهشدگان بتوانند دامن روز محشر را بگیرند. به نوعی، این جمله اشاره به پاکی و بیگناهی دارد و نشان میدهد که اگر روزی فرا برسد که حساب و کتابی انجام شود، ممکن است این اعمال ناپاک رنگ و لعاب کمتری بگیرند.
هوش مصنوعی: اگر در این دریا سکوت کنی و حرفی نزنی، دل تو مانند صدف خواهد شد و زود به گوهری ارزشمند تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: دیدهی من که بیخواب است، مانند بادام که به نمک آغشته شده، دیگر آرامش ندارد. اگر دیگران به زیبایی و شیرینی چشم دوخته باشند، من نیز حسرت میخورم.
هوش مصنوعی: عشق مانند پرندهای است که به گردن ما آویخته شده و این زنجیری نیست که بتوان آن را از گردن ما جدا کرد.
هوش مصنوعی: تشنگان عشق و محبت تو، برای رسیدن به خواستههایشان از تمام نعمتهای دنیا چشمپوشی میکنند، اگر که بتوانند از چشمهای پاک و زلال مانند کوثر سیراب شوند.
هوش مصنوعی: نمیتوانی به کسی نشان دهی که دلت چه حالتی دارد، چرا که اگر پشتت را با زر بپوشانند، آیینهات نخواهد توانست حقیقت را نمایان کند.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به اینکه ما از آن دسته افرادی نیستیم که به خاطر سلیقههای خاص و متعارف خود از نوشیدن شراب یا لذتهای زندگی دوری کنیم. ما آزادانه و بدون نگرانی از چنین قضاوتهایی زندگی میکنیم و به دنبال خوشیها و لذتهای زندگی هستیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وقت آن است که مستان طرب از سر گیرند
طره شب ز رخ روز همی برگیرند
مطربان را و ندیمان را آواز دهید
تا سماعی خوش و عیشی به نوا در گیرند
راویان هر نفسی تهنیتی نو خوانند
[...]
ای خدایی که چو حاجات به تو برگیرند
هر مرادی که بودشان همه در بر گیرند
جان و دل را چو به پیک در تو بسپارند
جان باقی خوش شاد معطر گیرند
بندگانند تو را کز تو تویشان مقصود
[...]
دانی از چیست که مردم ره محشر گیرند
تا در آن معرکه ...بگی از سر گیرند
پایمرد ار شودم دست ولایت به خدای
نگذارم که سر از خشت لحد برگیرند
تشنگان ستمت زندگی از سر گیرند
کامی از تیغ تو در نوبت دیگر گیرند
بر سر خاک شهیدان قدمی نه که مباد
دامن پاک تو در دامن محشر گیرند
پادشاهان سر راه تو گرفتند به عجز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.