ای غنچهلب که سر به گریبان کشیدهای
در پردهای و پرده عالم دریدهای
برق سبکعنانی و کوه گران رکاب
در هیچ جا نه و همه جا آرمیدهای
تمکین لفظ و شوخی معنی است در تو جمع
در جلوهای و پای به دامن کشیدهای
صد پیرهن غریبتر از یوسفی به حسن
در مصر ساکنی و به کنعان رسیدهای
چشم بد از تو دور که چون طفل اشک من
هر کوچهای که هست به عالم، دویدهای
در پله غرور تو دل گرچه بیبهاست
ارزان مده ز دست که یوسف خریدهای
غیر از نگاه عجز که از دور میکند
ای سنگدل ز صائب مسکین چه دیدهای؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت چشمگیر معشوقهاش اشاره میکند. او معشوقه را با تشبیهات زیبا به یک غنچه و مروارید توصیف میکند که در پردهای پنهان است و دنیای را تحت تأثیر قرار داده است. شاعر احساساتش را بیان کرده و تأملی در احساسات و آرزوهای خود دارد. او به عشق و زیباییهای معشوقهاش، با اشاره به داستانهای معروفی چون یوسف و زلیخا، نیز اشاره کرده و میخواهد بگوید که معشوقهاش به قدری ارزشمند است که تنها نمیتوان او را به راحتی از دست داد. در نهایت، شاعر به معشوقهاش تذکر میدهد که او باید قدر و ارزش عشق و توجه دیگران را بداند.
هوش مصنوعی: ای گل نرگس که با لبهای زیبایت در خلوت فرو رفتهای، اما در همین حال پردههای سکوت و جهان را شکستهای.
هوش مصنوعی: شما مانند برق، سریع و سبکتر از هر چیزی هستید و در عین حال، همانند کوهی سنگین و محکم، در هیچ جا دچار سردرگمی نیستید و در هر مکانی آرام و ساکن به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: در تو ترکیبی از ظاهر و باطن وجود دارد؛ ظاهرت نرم و مقبول است، اما عمق وجودت پر از راز و لطافت است. تو در جلوهای زیبا و دلنشین هستی و به آرامی از دیگران فاصله گرفتهای.
هوش مصنوعی: تو در مصر زندگی میکنی و به سرزمین کنعان رسیدهای، اما هنوز هم از تأثیر غم و جدایی یوسف غریبتر هستی؛ چون صد لیاقت و ارزش را در وجودت پنهان کردهای.
هوش مصنوعی: چشمهای بد از تو دور باشند، زیرا مانند کودکی که اشک میریزد، تو در هر کوچهای که وجود دارد، به سرعت دویدهای.
هوش مصنوعی: هرچند دل من ارزش زیادی ندارد، اما عشق و غرور تو را بیاجازه به کسی واگذار نکن، چرا که تو مانند یوسف گرانبهایی هستی که باید از دست نرود.
هوش مصنوعی: غیر از این که با نگاهی ترحمآمیز از دور به من نگاه میکنی، ای سنگدل، از زندگی صائب مسکین چه چیزی را دیدهای؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای تیر آسمان ز کمان چون خمیدهای
وی زهرهٔ زمین ز طرب چون رمیدهای
مانا که گوهری ز کف تو نهان شدست
پشت از برای جستن آن را خمیدهای
از ظلمتت آنکه چشم تو دید ای ضیاء دین
[...]
ای آن که مر مرا تو به از جان و دیدهای
در جان من هر آنچ ندیدم تو دیدهای
بگزیدهام ز هجر تو تابوت آتشین
آری به حق آنک مرا تو گزیدهای
گر از بریده خون چکد اینک ز چشم من
[...]
ای یار بیوفا که دل از ما بریدهای
گویی که پیش هرگز ما را ندیدهای
سرگشتهام چو ذره ز خورشید روی تو
دامن چرا چو سایه ز ما درکشیدهای
لیلی شنیدهام که ز مجنون نمیشکیفت
[...]
ای صبحدم چه شد که گریبان دریدهای
وی شب چه حالتی است که گیسو بریدهای
از دیده زمانه روان است جوی خون
ای دیده زمانه بگو تا چه دیدهای
ای اشک گرم رو خبری بازده ز دل
[...]
ای یار نازنین، چو دل از ما رمیدهای
از ما رمیدهای، به رقیب آرمیدهای
چشمان آهوانهٔ بیآهوی شما
دو شاهد عدلند که از ما رمیدهای
پیکان تیر غمزهٔ تو در دل من است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.