تا به فکر گوشوار آن سیمبر افتاده است
پیچ و تاب رشته در جان گهر افتاده است
رشته سر در گم جان را به دست آورده است
دیده هر کس بر آن موی کمر افتاده است
هست چون تسبیح در هر رشته اش صددل گره
بس که در زلف تو دل بر یکدگر افتاده است
گرچه پیش افتاده در ظاهر، ولی رو بر قفاست
راه پیمایی که پیش از راهبر افتاده است
پرده خوابش کند در چشم کار بادبان
هر که را بر ساحل از دریا نظر افتاده است
می کشم چون بید مجنون خجلت از بی حاصلی
من که پیش از سایه بر خاکم ثمر افتاده است
کشتی مغرور من از منت خشک کنار
در کمند وحدت از موج خطر افتاده است
گوهر شهوار می آید به غواصی به دست
پا به دامن چون کشم، کارم به سر افتاده است
برق عالمسوز باشد لازم ابر سیاه
آتشم در خرمن از دامان تر افتاده است
همچنان غافل ز مرگم، گرچه از موی سفید
در رگ جان رعشه چون شمع سحر افتاده است
گرچه باشد در ضمیر خاک صائب مسکنش
از قناعت مور در تنگ شکر افتاده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت گرانبهای معشوق میپردازد و احساسات عمیق خود را در مورد عشق و آرزوهایش بیان میکند. او به پیچیدگی زلف معشوق و تاثیر آن بر دلها اشاره میکند و به تضاد میان ظاهر و باطن عشق میپردازد. همچنین، شاعر به حسرتها و ناکامیهای خود در عشق اشاره میکند و از ناپایداری زندگی و مرگ نیز سخن میگوید. نهایتاً، او به قناعت و رضایت در زندگی پرداخته و نشان میدهد که حتی در شرایط سخت و دشوار نیز عشق و زیبایی مهمترین ارزشها هستند.
هوش مصنوعی: زمانی که به یاد گوشوارهای از سیم میافتم، دلم به تنگ میآید و در دل من احساس تلاطم و نوسان ایجاد میشود.
هوش مصنوعی: رشتهای که فهم آن دشوار است، جان را به چنگ آورده و همه به موهای کمر آن توجه کردهاند.
هوش مصنوعی: دلهای بسیاری مانند دانههای تسبیح در زلفهای تو گره خوردهاند و به هم پیوستهاند.
هوش مصنوعی: هرچند که در نگاه اول کسی جلوتر به نظر میرسد، اما در حقیقت مسیر را بهدرستی طی نمیکند؛ مانند کسی که قبل از راهنما حرکت کرده است و درواقع به بیراهه رفته است.
هوش مصنوعی: هر کس که بر ساحل دریا نشسته و به آب نگاه میکند، خواب و خیال را در چشمانش حس میکند که مانند پردهای او را میپوشاند.
هوش مصنوعی: من مانند درخت بید پژمردهام، زیرا از نتیجهی بیحاصلی خود خجالت میکشم. قبل از اینکه سایهام بر زمین بیفتد، میوهام روی خاکام افتاده است.
هوش مصنوعی: کشتی من که به خود میبالید، به علت خطرات موجود، در دام وحدت از ساحل خشک دور شده و در حال غرق شدن است.
هوش مصنوعی: جواهر گرانبها مانند شهوار به دست غواصی میآید و وقتی که با دست و پا به دامن میزنم، نشان میدهد که کار من به پایان رسیده است.
هوش مصنوعی: رعد و برق شدید و خطرناک به وجود آمده است، چنانکه ابرهای سیاه علاوه بر ایجاد ناراحتی، آتش سوزان را در خرمنها به خطر انداخته و از وجود رطوبت در دامن خود، آتش را به سمت پایین کشانده است.
هوش مصنوعی: من هنوز نسبت به مرگ بیخبرم، هرچند که سفیدی موهایم نشاندهنده پیری است و جانم همچون شمعی در زمان صبح لرزان و ناپایدار است.
هوش مصنوعی: هرچند که صائب در دل خاک و زمین زندگی میکند، اما از سر قناعت و رضایتش مانند موری که در تنگی شکر بسر میبرد، خوشحال و راضی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف بر رخسار آن والاگهر افتاده است
یا که هندوئی است در آتش به سر افتاده است
بر خلاف اینکه می گویند در چین است مشک
زلف او را بین که چین در مشک ترافتاده است
تا منجم دیده افتاده است در عقرب قمر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.