می زنم گرم ز بس تیشه خود بر رگ سنگ
می زند پیچ و خم موی بر آذر رگ سنگ
تا شد از سرمه وحدت نظر من روشن
رشته تجلی است مرا هر رگ سنگ
بیستون را منم آن کوهکن آتشدست
که شده است از عرقم رشته گوهر رگ سنگ
نیست روشن گهر از سختی دوران دلتنگ
خون یاقوت همان جوش زند در رگ سنگ
شکوه از سختی ایام ز کم ظرفیهاست
جوی شیر است مرا پیش نظر هر رگ سنگ
که دگر دست برآورد به شیرین کاری ؟
که شد از جوش حلاوت شکر رگ سنگ
شد به فرهاد ز کیفیت حسن شیرین
بیستون رطل گران و خط ساغر رگ سنگ
از دل سخت محال است برون آید آه
در کف سنگ بود عاجز و مضطر رگ سنگ
از دم تیشه آتش نفس من کرده است
علم انگشت به زنهار مکرر رگ سنگ
تیغ کهسار درآید به نظر جوهردار
بس که پیچیده ز سوز دل من هر رگ سنگ
آنقدر گوش به افسانه غفلت دادم
که شد از خواب گرانم مژه تر رگ سنگ
نیست از زخم زبان سنگدلان را پروا
نگشاید دهن شکوه ز نشتر رگ سنگ
بیستون بس که شد از کشتن فرهاد غمین
مژه اشک فشان است سراسر رگ سنگ
خون فرهاد محال است که پامال شود
که به خونخواهی او بسته کمر هر رگ سنگ
دل مخور در طمع مزد که سازد ز شرار
دهن تیشه فرهاد پر از زر رگ سنگ
نرم کن نرم رگ گردن خود را زنهار
که ز سختی نشود رشته گوهر رگ سنگ
صائب از شوق گهر جوش نشاطی دارم
که رگ ابر بهارست مرا هر رگ سنگ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با استفاده از نماد سنگ و تیشه، به زحمت و تلاش در مسیر دستیابی به حقیقت و گوهر وجودی خود اشاره میکند. او به سختیهای زندگی و روحیه استقامت در مواجهه با مشکلات میپردازد. با ذکر داستان فرهاد و شیرین، شاعر به عشق و فداکاری اشاره میکند و تأکید میکند که هیچ چیزی نمیتواند خون فرهاد را نادیده بگیرد. همچنین، او از زخم زبانها و سختیها نمیترسد و بر این باور است که باید به تلاش ادامه دهد تا به حقیقت و گوهر درونی خود برسد. شاعر در نهایت با اشاره به جوانهزدن نشاط و شوق از دل خسته خود، به امید و نوید بهار و زندگی بهتر اشاره میکند.
هوش مصنوعی: با هیجان و شدت بر روی سنگ، ضربه میزنم، و این ضربات مانند پیچ و تاب موهایم بر روی آتش است که بر رگ سنگ تاثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: وقتی که دیدگاه من با نور وحدت روشن شد، هر ذره از وجود من به نوعی تجلی از این روشنایی تبدیل شد.
هوش مصنوعی: من همان کسی هستم که کوه بیستون را میشکنم و این کار را با دستان آتشینم انجام میدهم، به طوری که از عرق من رشتهای از گوهر به وجود آمده که در رگهای سنگ جاری است.
هوش مصنوعی: دردها و سختیهای زندگی، اشک و غم را در دل انسان ایجاد میکند، اما حتی در دل سختترین مواد مانند سنگ، احساساتی چون عشق و شادی نیز وجود دارد که به شکل جوش و حرکت درمیآید.
هوش مصنوعی: شکایت از سختیهای زندگی ناشی از ناتوانیها و عدم ظرفیت انسانهاست. برای من که مانند جوی شیر شور و شوق دارم، هر رگ و پوست تلخی را تحمل میکنم.
هوش مصنوعی: آیا کسی میتواند به خوبی و شیرینی دست یابد؟ زیرا از شدت لذت و شیرینی، حتی سنگ هم نرم میشود.
هوش مصنوعی: فرهاد به خاطر زیبایی شیرین، ماهیت سخت و طاقتفرسای سنگ را تحمل کرد و بار سنگینی را به دوش کشید.
هوش مصنوعی: اگر دل سختی داشته باشی، نمیتوانی آهی از آن بیرون بکشی؛ چرا که در دست سنگ، حتی رگ سنگ هم ناتوان و درمانده است.
هوش مصنوعی: به خاطر شعلهی نفس من، علم و دانش مانند تیشهای شده که به سنگ میزند تا آن را بشکند. در اینجا، علم به کمک تنفس من آمده و به صورت مکرر به رگ سنگ ضربه میزند تا آن را تسلیم کند.
هوش مصنوعی: تیغ کوهستان به چشم میآید، مانند جواهر، زیرا هر رگ سنگی به سبب سوزش دل من به شدت پیچیده و پر از درد است.
هوش مصنوعی: من به داستانها و افسانهها آنقدر توجه کردم و در خواب غفلت غوطهور بودم که حالا حتی با کمترین بیداری، چشمانم به شدت خسته و اشکآلود شده است و هیچکس نمیتواند مرا از این خواب عمیق بیدار کند.
هوش مصنوعی: زخم زبان از افراد بیرحم برای کسی مهم نیست و او به راحتی از درد و رنجی که به او میزنند، رنج نمیبرد. در واقع، صحبت و شکایت او مانند نیشی است که به رگ سنگی میخورد و تأثیر چندانی ندارد.
هوش مصنوعی: کوه بیستون به خاطر غم فرهاد که به خاطر عشقش کشته شد، مانند چشمی میماند که پر از اشک است و رگهایش شبیه به سنگ است.
هوش مصنوعی: هیچگاه خون فرهاد به فراموشی سپرده نخواهد شد، زیرا هر رگی که در دل این سرزمین وجود دارد، برای انتقام او آماده است.
هوش مصنوعی: ناامید باش از اینکه به پاداشی برسیدی، زیرا ممکن است با کلامی آتشین، تیشه به ریشه خود بزنی، همچون فرهاد که با تلاشش، رگ سنگ را از طلا پر کرده است.
هوش مصنوعی: به آرامی و با ملایمت رفتار کن و خودت را نرم کن، زیرا اگر سختی نشان دهی، از ارزش و زیباییات کاسته میشود و مانند سنگ بیفایده خواهی شد.
هوش مصنوعی: از شوق و عشق به جواهر، انرژی و نشاطی دارم که مانند هر قطره باران در بهار است، و برای من هر سنگی هم میتواند زنده و پربار باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پیش چشمی که ز کان لعل برون آورده است
می کند جلوه موج می احمررگ سنگ
گر به تمکین گرانسنگ تو گویا گردد
خامه گردد به کف دست سخنور رگ سنگ
گر چه پرورده به صد خون جگر خورشیدم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.