گنجور

 
صائب تبریزی

مرو چون غافلان ای طالب منزل به خواب اینجا

که نعل از ماه نو دارد در آتش آفتاب اینجا

به پیچ وتاب کوته می شود این راه بی پایان

مکن تا هست فرصت، کوتهی در پیچ و تاب اینجا

بهشت و دوزخ باریک بینان نقد می باشد

حساب خود نیندازد به فردا، خود حساب اینجا

زر کامل عیار از بوته آید سرخ رو بیرون

نیندیشد ز آتش هر که گردیده است آب اینجا

ز خامی در قیامت طعمه آتش نسازندت

ز شوق آن لب میگون اگر گردی کباب اینجا

ز آغوش کفن چون گل صبوحی کرده برخیزی

ز خون دل اگر چون عاشقان سازی شراب اینجا

میسر نیست خود را یافتن در شورش محشر

سری در جیب تنهایی بکش، خود را بیاب اینجا

ترا سازند فردا خوابگاه از سایه طوبی

ز بیداری نمک ریزی اگر در چشم خواب اینجا

سر از پیراهن حوران برآری چون ز هم پاشی

گل خود را ز سوز دل اگر سازی گلاب اینجا

به بازار قیامت نیست رایج هر زر قلبی

مکن جز در دو داغ عشق، نقدی انتخاب اینجا

نگاه خیره گردد رشته اشک پشیمانی

مبین در روی شرم آلود خوبان بی حجاب اینجا

اگر خواهی گذشتن از صراط آسان شود بر تو

قدم بیرون منه زنهار از راه صواب اینجا

عجب دارم ترا صبح قیامت هم به هوش آرد

چنین کز باده غفلت شدی مست و خراب اینجا

هوا در پرده بیگانگی دارد ترا صائب

تهی از باد نخوت کن سر خود چون حباب اینجا