گنجور

 
صائب تبریزی

ماتم سرای خاک مقام نظاره نیست

اینجا گلی بغیر گریبان پاره نیست

در زیر تیغ حادثه پر دست و پا مزن

کاین درد را به جز سر تسلیم چاره نیست

از زاهدان خشک مجو پیچ و تاب عشق

ابروی قبله را خبری از اشاره نیست

ما درد را به داغ مداوا نموده ایم

بیچاره در قلمرو ما غیر چاره نیست

ما را ز دور چرخ مترسان که گوش ما

در حلقه تصرف این گوشواره نیست

دل نیست گوهری که به کس رایگان دهند

در یتیم، مهره هر گاهواره نیست

در لافگاه عشق که افتادگی است باب

هر کس ز خود پیاده نگردد، سواره نیست

خضر مسافران توکل عزیمت است

سیل بهار همسفر استخاره نیست

در چشمه سار باده اگر شستشو دهی

هر پاره دل تو کم از ماهپاره نیست

در تنگنای دل نگریزد، کجا رود؟

صائب حریف دیده شور ستاره نیست