گنجور

 
صائب تبریزی

چه حاجت است به افسانه خواب غفلت را؟

که خانه زاد بود خواب، بی بصیرت را

بس است خواب گران چشم بی بصیرت را

مکن ز بستر مخمل دو خوابه غفلت را

مده به خلوت خود راه، اهل صحبت را

مساز حلقه کثرت کمند وحدت را

ز خشت، بالش و از خاک تیره بستر کن

مکن ز بستر مخمل دو خوابه غفلت را

به آشنایی مردم مرو ز راه که نیست

به غیر خوردن دل دانه دام صحبت را

ز همرهان موافق جدا مشو در راه

مکن دو آتشه زنهار داغ غربت را

کسی ز چهره مقصود چشم آب دهد

که توتیای نظر ساخت گرد کلفت را

ز کاهلی ره نزدیک دور می گردد

به خلوت لحد انداز خواب راحت را

 
 
 
غزل شمارهٔ ۵۹۱ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

مبر به جای اطاعت به کار طاعت را

گران به خاطر مردم مکن عبادت را

قبول خلق حجاب است از قبول خدا

نهفته دار به مجمع ز خلق، طاعت را

اگر خدای جهان را سمیع می دانی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه