گنجور

 
صائب تبریزی

عشق خوش سودا کف بی مغز را عنبر کند

آه را ریحان، سرشک تلخ را گوهر کند

خار در پیراهنش می ریزد از زخم زبان

عشق هر کس را که می خواهد زبان آور کند

شد دل افشاری فزون از حلقه گشتن زلف را

دام را بسیاری روزن سیه دلتر کند

می کند از مهربانی شیر مادر را زیاد

طفل بدخو هر قدر خون در دل مادر کند

در رگ جان هر که را چون رشته پیچ و تاب هست

بی کشاکش سر برون از روزن گوهر کند

شبنم از همت به خورشید بلند اختر رسید

چون بلند افتاد همت کار بال و پر کند

تا نگردد استخوانم توتیا، آن سنگدل

نیست ممکن درد سنگین مرا باور کند

در دل سخت تو را هم نیست، ورنه آه من

ریشه محکم در دل فولاد چون جوهر کند

رنگ عشق تازه ای ریزد زدلسوزی به خاک

شمع اگر پروانه را یک مشت خاکستر کند

کی غم همراه دارد هر که در منزل رسید؟

خضر چون سیراب شد کی یاد اسکندر کند؟

استخوان را کرد صائب در تن من جوی شیر

خون گرم من نمی دانم چه با نشتر کند

 
 
 
سنایی

بر مه از عنبر معشوق من چنبر کند

هیچ کس دیدی که بر مه چنبر از عنبر کند

گه ز مشک سوده نقش آرد همی بر آفتاب

گه عبیر بیخته بر لالهٔ احمر کند

گرد زنگارش پدید آمد ز روی برگ گل

[...]

سید حسن غزنوی

لاغری کامید اهل شرک را لاغر کند

بهر او از شهپر خود نسر طایر پر کند

رهبر احداث شد زان کارها برهم زند

همره تقدیر شد زان حالها دیگر کند

هر کرا تیغی بود برکف حنا برکف کند

[...]

شمس مغربی

هر زمان خورشید او از مشرقی سر بر کند

ماه مهر افزاش هر دم جلوه دیگر کند

از برای آنکه تا نشناسد او را هر کسی

قامت زیباش هردم کسوتی دیگر کند

صورت او هر زمانی معنی دیگر دهد

[...]

نظیری نیشابوری

باز نرگس را گلستان صاحب افسر کند

شاخ گل منبر نهد بلبل خطابت سر کند

غنچه گردد سبز مغفر سبزه زنگاری قبا

روز عرض آمد که هرکس برد خود دربر کند

از گل مستان بروید تاک می شوریده وار

[...]

صائب تبریزی

زلف مشکینت دهان شانه پر عنبر کند

سرمه خاموش را چشمت زبان آور کند

آن که می گوید قیامت بر نمی خیزد، کجاست؟

تا در آن مژگان تماشای صف محشر کند

اشتیاق صفحه رخسار شبنم زیب او

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه