گنجور

 
صائب تبریزی

مکن آزادگان را جستجو از این و آن پنهان

که باشد از سبکباری پی این کاروان پنهان

ز دشمن روی می کردند پنهان پیش ازین مردم

شوند اکنون ز وحشت دوستان از دوستان پنهان

به من در پره حرف سخت می گوید ملامتگر

هما را می کند در لقمه نادان استخوان پنهان

ز رنگ چهره رسوا می شود وقت برون رفتن

تماشایی کند هر چند گل از باغبان پنهان

شود خواب گران از پرده های دیده رسواتر

نگردد مستی غفلت ز چشم مردمان پنهان

نباشد تاب دست انداز مردم ناتوانان را

ازان از دیده ها می گردد آن موی میان پنهان

دم آبی به کام دل نصیب کس نمی گردد

ازان گردید خضر از چشم شور تشنگان پنهان

ز کوه قاف رسوای جهان شد عاقبت عنقا

چسان ماند کسی صائب به این سنگ نشان پنهان؟

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جامی

زنی بر دل ز مژگان زخم و داری ابروان پنهان

زهی شوخی که تیر اندازی و سازی کمان پنهان

تو مست خواب و من نظاره گر دزدیده در رویت

چو آن دزدی که گل چیند به باغ از باغبان پنهان

میان مردمان رسوا شدم از اشک خویش آری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه