تا چند پیر میکده را درد سر دهم؟
رفتم ز می قرار به خون جگر دهم
یکسر ز تاج و تخت برآیند خسروان
گر از حضور کنج قناعت خبر دهم
چون بهله باز گشت مبادا به ساعدش
روزی که دست خویش به دست دگر دهم
دل نیست وحشیی که شود رام با کسی
دیوانه را به کوچه و بازار سر دهم
بحر سخاوتم که به هر قطره وقت جوش
از موجه و حباب کلاه و کمر دهم
یوسف به سیم قلب فروشی ز عقل نیست
حاشا که فیض صبح به خواب سحر دهم
نقصان نمی کند دهد آن کس که زر به زر
زان نقدجان خویش به آن سیمبر دهم
گر آسمان کند نگه تلخ سوی من
نه خرمنش به باد ز آه سحر دهم
مجنون من ز سنگ ملامت گرفته نیست
چون کبک، داد خنده به کوه و کمر دهم
چون نخل میوه دار درین بوستانسرا
بارد اگر به فرق مرا سنگ، بر دهم
در حالت خمار ندارم اگر شعور
هنگام مستی از ته دلها خبر دهم
مرگ من است صحبت تردامنان دهر
جان از برای سوختگان چون شرر دهم
بی حاصل است نخل امیدم چو بید و سرو
صائب مگر به تربیت عشق بردهم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات و تفکرات خود درباره زندگی و عشق میپردازد. او از درد و رنج خود میگوید و اینکه چگونه تلاش میکند تا از مشکلات فرار کند. شاعر به بیان مسائل اجتماعی و عدم توانایی انسانها در ایجاد ارتباط واقعی با یکدیگر اشاره میکند. او همچنین به سختیها و ناامیدیهای زندگی در کنار عشق و امید به آینده پرداخته است. در نهایت، شاعر بیان میکند که با وجود همه مشکلات، عشق و پرورش آن میتواند زندگی را معنا ببخشد و امید را در دل بیدار کند.
هوش مصنوعی: تا کی باید به میکده زحمت بدهم؟ من از می حالم را با غم دل به دست میآورم.
هوش مصنوعی: اگر من خبر دهم که در گوشهای از قناعت، روحانیان و پادشاهان همگی از تخت و تاج خود پایین میآیند، برایشان آنچه از قناعت و سادهزیستی میگوید، مهمتر از قدرت و ثروت خواهد بود.
هوش مصنوعی: هرگز نگذار که روزی به دست دیگری اعتماد کنم، وقتی که به آغوش تو بازگشتهام.
هوش مصنوعی: دل مثل یک وحشی است که نمیشود به سادگی آن را وادار به آرامش کرد. من دیوانه را در کوچه و بازار رها نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: من دریای بخیلی هستم که میتوانم با هر قطرهای که به جوش میآید، کلاه و کمر بزنم.
هوش مصنوعی: یوسف به خاطر زیباییاش قلبها را تحت تاثیر قرار میدهد و این نشاندهندهٔ عقل و درک نیست. هرگز نمیخواهم که زیبایی و روشنایی صبح را به خواب شب بفروشم.
هوش مصنوعی: کسی که طلا به طلا میدهد، هیچ کمبودی ندارد؛ من جانم را به مردمی میدهم که ارزش واقعی را درک میکنند.
هوش مصنوعی: اگر آسمان با چشم سرد و تلخی به من نگاه کند، نه تنها خرمن امیدم را به باد میدهد، بلکه از عمق ناراحتیام در صبحگاه، خود را رها میکنم.
هوش مصنوعی: من به خاطر انتقادات و سرزنشها ناراحت نیستم، چون مانند کبک که از روی ترس قوز کرده و غمگین نمیشود، به کوه و دشت میخندم.
هوش مصنوعی: اگرچه در این باغ مانند نخیلی که میوه دارد باران ببارد، اگر بر سر من سنگی هم بیفتد، من با کمال خضوع و تسلیم این مصیبت را میپذیرم.
هوش مصنوعی: در حالتی که مست هستم و به خواب نرفتهام، اگر نتوانم خود را کنترل کنم، از عمق دلهایم خبر میدهم.
هوش مصنوعی: صحبت کسانی که در دوران سخت، از عشق و احساس میسوزند، برای من همچون مرگ است. من برای آنها زندگی و جانم را فدای درد و رنج میکنم، مانند جرقهای که میتواند آتش را شعلهور کند.
هوش مصنوعی: امید من مانند نخی است که بیثمر است، مانند بید و سرو. مگر اینکه با عشق پرورش یابد و شکوفا شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشقت نصیب من همه غم داد، درد هم
هوش و قرار من نشد و خواب و خوردهم
دردا که آه گرم به تنهائیم بسوخت
تنها نه آه گرم که دمهای سرد هم
عشاق را کسی که جفا گفت، عیب کرد
[...]
کاری مکن که رخصت آه سحر دهم
وین تند باد را به چراغ تو سردهم
آبم ز جوی تیغ تغافل مده ، مباد
نخلی شوم که خنجر الماس بردهم
سیلی ز دیده خواهدم آمد دل شبی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.