گنجور

 
صائب تبریزی

کجا دیوانه را دل از ملامت تنگ می‌گردد؟

که نخل بارور را دل سبک از سنگ می‌گردد

ز دست‌انداز گردون کوته‌اندیشی که می‌نالد

نمی‌داند که ساز از گوشمال آهنگ می‌گردد

ز بس عالم سیه در چشمم از نادیدنی‌ها شد

مرا آیینه دل صیقلی از زنگ می‌گردد

به آهی کوه تمکین نکویان را سبک سازم

به من فرهاد سنگین دست کی همسنگ می‌گردد؟

چرا اندیشم از گرد گنه با رحمت یزدان؟

به دریا سیل چون پیوسته شد یکرنگ می‌گردد

اگر از زنگ می‌گردد سیاه آیینه‌ها را دل

صفای چهره افزون از خط شبرنگ می‌گردد

مخوان بر زاهدان خشک‌طینت شعر تر صائب

که آب چشم نیسان در صدف‌ها سنگ می‌گردد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

مرا از حرف‌های قالبی دل تنگ می‌گردد

ز عکس طوطیان آیینه‌ام پرزنگ می‌گردد

گرانی می‌کند بر خاطرم یاد سبک‌روحان

پری بر شیشه نازکدل من سنگ می‌گردد

به یاد خلوت آغوش او هرگاه می‌افتم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
بیدل دهلوی

به هرجا ساز غیرت انفعال آهنگ می‌گردد

به موج یک عرق صد آسیای رنگ می‌گردد

نگردد ضعف پیری مانع بیتابی شوقت

نوا از پا نیفتد گر نی ما چنگ می‌گردد

فسردن‌ کسوت ناموس ‌چندین وحشت‌ است اینجا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه