ما را دماغ جنگ و سر کارزار نیست
ورنه دل دو نیم کم از ذوالفقار نیست
دیوانه ای که می رمد از سنگ کودکان
بیرون کنش ز شهر که کامل عیار نیست
از خواب درگذر که سپهر وجود را
انجم بغیر دیده شب زنده دار نیست
چون موجه سراب اسیر کشاکش است
پایی که در مقام رضا استوار نیست
پیداست چیست لنگر مشت غبار ما
در عالمی که کوه گران پایدار نیست
با زاهدان خشک مکن گفتگوی عشق
شمشیر چوب را جگر کارزار نیست
از دل برون نمی رود امید بخت سبز
هر چند تخم سوخته را نوبهار نیست
چون وا نمی کند گره از کار هیچ کس؟
دست فلک اگر ز شفق در نگار نیست
از هیزم است آتش سوزنده را حیات
منصور را ملاحظه از چوب دار نیست
چون ماهی ضعیف که افتد در آب تند
در اختیار خویش مرا اختیار نیست
از حال هم ز مرده دلی خلق غافلند
ورنه کدام سینه که لوح مزار نیست؟
خمیازه را به خنده غلط کرده اند خلق
ورنه گل شکفت درین خارزار نیست
(با حکمم ایزدی چه بود گیر و دار خلق؟
خاشاک را در آب روان اختیار نیست)
(در هیچ سینه نیست که نشکسته ناخنی
یک داغ سر به مهر درین لاله زار نیست)
ریحان زلف اگر چه ز دل زنگ می برد
صائب به دلنشینی خط غبار نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عواطف و افکار عمیق انسانی اشاره دارد. شاعر میگوید که در جنگ و در مقابل چالشها، دلش از دل دلاوران کم نمیآید، اما نباید در این کشاکشها، دیوانههایی که از کودکان فرار میکنند را به خود راه داد. شاعر به مخاطب هشدار میدهد که به خواب نرود و واقعیت را ببیند، چون در زندگی هیچ چیز پایدار نیست و باید با آگاهی از ناپایداریها، در مقام رضا استوار بود.
او همچنین به گفتگو با زاهدان خشک و بیعشق انتقاد کرده و میگوید که امید در دلها باقی است، هرچند در شرایط سخت میتواند دشوار باشد. شاعر اشاره میکند که اگر دستی از آسمان نتواند گرهای را باز کند، هیچ کس نمیتواند به تنهایی کاری از پیش ببرد. زندگی مانند آتش از هیزم است و در شرایط بحرانی، انسان مثل ماهی ضعیف در آب تند است که نمیتواند اختیار خود را به دست بگیرد.
شاعر بیان میکند که در دل هر انسانی زخمی نهفته است و هر چند همه چیز به نظر خوب میآید، اما واقعیتهای تلخی وجود دارد. در نهایت، او ابراز میکند که عشق و دلنشینی در بین غبارها و مشکلات زندگی گم نشده است و باید به آن توجه کرد.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که ما تمایلی به جنگ و نبرد نداریم، اما اگر لازم شود، با وجود اینکه دل ما از اراده و شجاعت کمتر نیست، آمادهایم که در میدان عمل قرار بگیریم.
هوش مصنوعی: کسی که دیوانه است و از بچهها فرار میکند، بهتر است از شهر بیرون برود، چون او شخصی ناتمام و غیرمناسب است.
هوش مصنوعی: از خواب بیدار شو؛ زیرا که در دنیای وجود، ستارهای جز دیدن شبزندهدار وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در شرایطی که دریاچهی خیال و سرابهای فریبنده وجود دارد، کسی که در راه پذیرش و تسلیم قرار دارد، باید ثابت قدم و استوار باشد. در غیر این صورت، تحت تاثیر نوسانات و چالشها قرار خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که در دنیایی که همه چیز ناپایدار و تغییرپذیر است، تأثیر و وجود ما بسیار ناچیز و کماهمیت به نظر میرسد. در واقع، مانند یک مشت غبار که هیچ تأثیری بر کوههای عظیم ندارد، ما نیز نمیتوانیم در برابر عظمت و پایایی جهان، اثری پایدار بگذاریم.
هوش مصنوعی: با انسانهای زاهد و خشک در مورد عشق صحبت نکن، چون مانند این است که با شمشیر چوبی به جنگ بروی و چیزی برای مبارزه نداشته باشی.
هوش مصنوعی: امید به آیندهی خوب هرگز از دل خارج نمیشود، هرچند که امید به شکوفایی چیزهایی که از بین رفتهاند، در بهار وجود ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی هیچ کس نتواند از مشکلش راه حلی پیدا کند، آیا دست سرنوشت هم از صبح تا شب در این کار بیاثر است؟
هوش مصنوعی: آتش سوزاننده از هیزم درست میشود، زندگی منصور را هم باید در نظر داشت، او از چوب دار نمیترسد.
هوش مصنوعی: من مانند ماهی ضعیفی هستم که در آب طوفانی میافتد و نمیتوانم بر سرنوشت خود تسلط داشته باشم.
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم از وضعیت روحی یکدیگر بیخبرند و نمیدانند که چه دلهای مرده و غمگینی در میانشان وجود دارد؛ چون هیچ سینهای نیست که همچون سنگ مزار، نشانی از این درد و غم را نشان دهد.
هوش مصنوعی: مردم خمیازه را به خنده تعبیر کردهاند، در حالی که در این بیابان پر از خار، گلی نمیشکفد.
هوش مصنوعی: با ارادۀ الهی، چه ارتباطی به مشکلات و درگیریهای انسانها دارد؟ مانند خاشاکی که در آب روان میافتد، در مواجهه با جریان زندگی، هیچ اختیاری ندارد.
هوش مصنوعی: هیچکس نیست که در دلش داغی از عشق نداشته باشد و این زمین پر از گل، خالی از زخم و درد نیست.
هوش مصنوعی: اگرچه بوی خوش ریحان و لطافت زلف این فرد، درد دل را به فراموشی میبرد، اما زیبایی و دلنشینی او هیچگاه از دل فراموش نمیشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آنکه چون تو زیر فلک شهریار نیست
آمد بهار خرم و کس شاد خوار نیست
اندر بهی شدنت بیابد بها بهار
تا تو بهی نیابی کس را بهار نیست
تا تو بهار یافتی از درد خستگی
[...]
کس را بر اختیار خدای اختیار نیست
بر دهر و خلق جز او کامگار نیست
قسمت چنان که باید کردست در ازل
و اندیشه را بر آنچه نهادست کار نیست
بر یک درخت هست دو شاخ بزرگ و این
[...]
سروی بهراستی چو تو در جویبار نیست
نقشی به نیکویی چو تو در قندهار نیست
جفت مهی اگرچه به خوبیت جفت نیست
یار شهی اگر چه به خوبیت یار نیست
زلف تو مشک بارد و بر مه زره شود
[...]
آن طبع را که علم و سخاوت شعار نیست
از عالمیش فخر و ز زفتیش عار نیست
جز چشم زخم امت و تعویذ بخل نیست
جز رد چرخ و آب کش روزگار نیست
آن دست و آن زبان که درو نیست نفع خلق
[...]
ساکن شو و تو طاعت ایزد کن اختیار
کز مرد بختیار جزین اختیار نیست
پرهیزگار باش و چه سودست پند من
که امروز روز مردم پرهیزگار نیست
مرد خدای شو که خدای است دستگیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.