از تفرقه پروا دل آزاد ندارد
از سنگ خطر بیضه فولاد ندارد
عام است به ذرات جهان نسبت خورشید
یک نقطه بیجا خط استاد ندارد
در خامه قدرت دو زبانی نتوان یافت
تغییر قلم نسخه ایجاد ندارد
در چشم غلط بین تو دیوست وگرنه
در شیشه فلک غیر پریزاد ندارد
در خانه در بسته حضور ست فزونتر
رشک است بر آن کس که دل شاد ندارد
در کعبه مقصد رسد آن کس که درین راه
غیر از دل صد پاره خود زاد ندارد
آهونگهانند ز تسخیر مسلم
صید حرم اندیشه ز صیاد ندارد
چند از رگ گردن همه دعوی شوی ای نی
یک مصرع پوچ اینهمه فریاد ندارد
از تنگی دل آه نفس گیر نگردد
از شیشه خطربال پریزاد ندارد
پیوسته دود کاسه به کف از پی خورشید
آن کس گه چو مه حسن خداداد ندارد
پروای تماشا نبود گوشه نشین را
عنقا خبر از حسن پریزاد ندارد
صائب دل زنده است ز آفت مسلم
این گوهر شب تاب غم باد ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن شوخه به ما جز سر بیداد ندارد
با وعده دل غمزده شاد ندارد
کرد از من دل شیفت آن عهد شکن باز
آن گونه فراموش که کس باد ندارد
بلبل چه فرستد سوی گل تحفه که در دست
[...]
آن کیست که با یاد تو دل شاد ندارد
آن کس که مگر عهد غمت یاد ندارد
دور از تو شبی نیست که این خسته مهجور
تا صبحدم از یاد تو فریاد ندارد
سرو ارچه به آزادی قدّ تو سرافراخت
[...]
در جلوهگری چون تو کسی یاد ندارد
نادر بود آن شیوه که استاد ندارد
بی سعی تو گیراست خیال سر زلفت
این دام روان حاجت صیاد ندارد
هر عضو مرا طاقت صد داغ دگر هست
[...]
دل در کف بیداد تو جز داد ندارد
ای داد که کس همچو تو بیداد ندارد
فریادرسی نیست در این ملک وگرنه
کس نیست که از دست تو فریاد ندارد
این کشور ویرانه که ایران بودش نام
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.