گنجور

 
صائب تبریزی

ای چشمت از غزال ختن خوش نگاه تر

از روز عاشقان شب زلفت سیاه تر

از خط سبز اگر چه شد حسن مهربان

حسن توشد ز سبزه خط دلسیاه تر

سیر غزال اگر چه مقید به راه نیست

از چشم وحشی توبود سر به راه تر

دربارگاه رحمت و دیوان عفو تو

لرزانترست هرکه بود بیگناه تر

در یوزه نگه کنی از دیده های دام

آهو ندیده ام ز تو عاشق نگاه تر

هر چند روزگار ستمکار و کینه جوست

چشم ستمگر تو بود کینه خواه تر

صائب دل شکسته من در بساط خاک

از مرغ پر شکسته بود بی پناه تر