گنجور

 
صائب تبریزی

چون برق زود می گذرد آب و تاب خط

زنهار دل مبند به موج سراب خط

چون مو برآتش است دمی پیچ وتاب خط

غافل مشو ز دولت پا در رکاب خط

زینسان که چشم مست تو در خواب غفلت است

ترسم ترا به هوش نیارد گلاب خط

تا چند بیحساب به اهل نظر کنی ؟

اینک رسید نوبت روز حساب خط

ازبس که چشم بوالهوسان خیرگی نمود

رفت آفتاب نوبت روز حساب خط

ریحان خلد نیست سزاوار هر سفال

تا در دل که ریشه کند پیچ و تاب خط

خط بر سر بنفشه فردوس می کشد

در چشم هرکه کشد انتخاب خط

از هاله مه به حلقه ماتم نشسته است

تا کرد احاطه چهره او را سحاب خط

چون داغ لاله مرهمش از مشک سوده است

صائب دلی که گردد داغ و کباب خط

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امامی هروی

خیز ای کشیده حسن تو بر آفتاب خط

کامد پدید بر مهت از مشک ناب خط

گوئی به پشت گرمی تاب و رخت کشید

گردون ز تار زلف تو بر آفتاب خط

لعلت ز بهر نرگس خونخوار، تا نوشت

[...]

جامی

بر آب می کشد رخت از مشک ناب خط

بس طرفه کاتبی که نویسد بر آب خط

در خط شد آفتاب ز روی تو تا کشید

از مشک گرد دایره آفتاب خط

باشد دهان تنگ تو از هیچ نقطه ای

[...]

میرداماد

حسنت کشید گرد مه از مشک ناب خط

یعنی کشم ز خوبی بر آفتاب خط

ز آشوب تار زلف تو در رستخیز حسن

شد بر رخ تو نسخه یو م الحساب خط

دود دلم که در سر زلف تو جا گرفت

[...]

جویای تبریزی

تنها نه تنگنای دلم شد خراب خط

عالم بهم برآمده از بیحساب خط

در چشم دید سرخی آن لعل نکته سنج

شنجرف سر سخن بود اندر کتاب خط

زآن روی شعله ناک چو مویی بر آتش است

[...]

حزین لاهیجی

ای تاب سنبلت زده بر مشک ناب خط

حسنت کشیده بر ورق آفتاب خط

رسم است موی را رسد از شعله پیچ و تاب

زانرو نمی شود، نخورد پیچ و تاب خط

محرومیم ز رحم تو بسیار دور بود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه