زگرمی خون من جوهر به تیغ او بسوزاند
فروغ لاله من آب را در جو بسوزاند
دل آن طالع کجا دارد کز آن رخسار گل چیند؟
مگر دلهای شب داغی به یاد او بسوزاند
میسر نیست از دنیا گذشتن هر سبکرو را
که این صحرا نفس در سینه آهو بسوزاند
به تیغ خویش رحمی کن نداری رحم اگر برمن
که جوهر را زگرمی خون من چون مو بسوزاند
به داغ ناامیدی خرمن خورشید می سوزد
کجا مشت خس و خار مرا آن رو بسوزاند؟
نگردد آب از سنگین دلی در حلقه چشمش
دو عالم را اگر برق نگاه او بسوزاند
پس از مردن به خاک من گل افشاندن به آن ماند
که با صندل عزیز خویش را هندو بسوزاند
زدود عنبرینش بوی ریحان بهشت آید
سپندی را که صائب آتش آن رو بسوزاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شدت از عشق و داغ آن سخن میگوید. او به گرمای خون و آتش دلتنگی اشاره میکند و میگوید که چگونه عشق میتواند جان و وجود انسان را بسوزاند. دل شاعر از زیبایی معشوق و یاد او میسوزد و نسبت به دنیای پرفراز و نشیب، اذعان میکند که عبور از آن برای هیچکس آسان نیست. او درخواست رحمت دارد و به ناامیدی خود در برابر زیبایی معشوق اشاره میکند. در نهایت، شاعر میگوید که پس از مرگ نیز یاد عشق و زیبایی از زندگیاش حذف نخواهد شد و اشاره میکند که یاد او همچون عطر و خوشبویی باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: حرارت خون من آنقدر زیاد است که تیغ او را میسوزاند و روشنی گل سرخ من نیز توانسته آب را در جوهرش بسوزاند.
هوش مصنوعی: دل آن چهره زیبا کجا میتواند آرامش داشته باشد که از آن صورت چون گل، دلباخته و دلبری کند؟ مگر آن دلهایی که در شب به یاد او سوختهاند، ناراحتی و داغی ندارند؟
هوش مصنوعی: گذشتن از دنیا برای هر کسی آسان نیست زیرا این دنیا مثل دشتی است که میتواند حتی روح آهو را نیز بسوزاند.
هوش مصنوعی: با شمشیر خود رحم کن، اگر بر من رحم نداری، زیرا حرارت خون من میتواند جوهر را مانند مو بسوزاند.
هوش مصنوعی: در سایه ناامیدی، نور و گرمای خورشید از بین میرود، اما آیا چقدر میتواند خار و خس کوچک آسیب برساند؟
هوش مصنوعی: آب به خاطر سنگینی دل کسی برنگردد، حتی اگر نگاه او چنان قدرتی داشته باشد که دو جهان را بسوزاند.
هوش مصنوعی: پس از مرگ من، اگر بر روی خاکم گل بریزند، مانند این است که هندی، عطر خود را به آتش بسوزاند.
هوش مصنوعی: بوی خوش عطر او مانند بوی گلهای بهشتی است و آن چوبی که بوی خوشی دارد، آتش آن به قدری قوی است که همه چیز را میسوزاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوش آن محفل که از می گر سرایم رو بسوزاند
به هر جانب که غلتم داغ در پهلو بسوزاند
میا در باغ ما رضوان که نخل آرای این گلشن
به هر جانب که رو آرد، نسیمش رو بسوزاند
لبم گر با ترنم آشنا گردد در این معنی
[...]
من و آیینه حسنی که تابش را بسوزاند
دلم را سجدههای گرم او ابرو بسوزاند
دماغم پر شد از سودای آتشپارهای چندان
که شب در کنج تنهایی سرم زانو بسوزاند
دلم را کرد بوی نافه سرگردان به صحرایی
[...]
به دل هر چیز بیند عشق آتشخو بسوزاند
ز گرمی در تن بیمار این تب، مو بسوزاند
به هندستان ز ما آیین دیگر در میان آمد
شود عاشق چو خواهد خویش را هندو بسوزاند
رود سوی چمن گر باد دامان نقاب او
[...]
مرا هر شب تب هجران آن بدخو بسوزاند
به هر پهلو که گردم بسترم پهلو بسوزاند
به روی صفحه دل هر فسونی را که بنویسم
دچارش گر شوم آن نرگس جادو بسوزاند
نمی دانم کدامین سبز خط در باغ می آید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.